اگه میخوای بری برو، ولی فراموشم نکن

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 30 فروردين 1391 |

آتیش قلبمو ببین ، اینطوری خاموشم نکن

اگه میخوای بری برو ، ولی صداشو در نیار

برای این ترانه هام ، یه شعرعاشقی بزار

اگه میخوای بگی بگو ، که از نگام خسته شدی

به عشق یک نفر دیگه ، اسیر و وابسته شدی

اگه میخوای بگی بگو ، که من دیگه زیادی ام

برای روح و قلب تو ، دیگه یه حس عادی ام

اگه بری برای من ، پنجره ها بسته میشه

تموم لحظه های من دلگیر و دلخسته میشه

اگه بری صدای من ، به اوج نا کجا میره

ترانه های قلب من ، به قبر عاشقا میره..


 

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 30 فروردين 1391 |

برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست...

برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست
...


برای تویی که احسا
سم از آن وجود نازنین توست ...

برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...

برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است...

برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاک خود کردی...

برای تویی که وجودم را محو وجود نازنین خود کردی...

برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است...

... تویی که سـکوتـت سخت ترین شکنجه من است برای

برای تویی که قلبت پـا ک است ...

برای تویی که در عشق ، قـلبت چه بی باک است...

برای تویی که عـشقت معنای بودنم است...

برای تویی که عـشقت معنای بودنم است...

برای تویی که غمهایت معنای سوختنم است...

برای تویی که آرزوهایت آرزویم است...

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 30 فروردين 1391 |

 

وقتی میشی نیاز من که نباشی پیش من

اشکهای چشمامو ببین که میریزه به پای تو

بازم که بیقرارمو دلواپسی نگاه تو

تموم هستی منی بمون همیشه پیش من

اگر شدم عاشق تو نزار بیتاب بمونم

لا لایی شبام تویی نزار که بی خواب بمونم

دارم برات شعر میخونم شاید به یادم بمونی

فقط یه چیز اذت میخوام همیشه عاشق بمونی

دوست دارم خیلی کمه ولی جز این چیزی نبود

واژه ها رو ولش کنیم عشقمو از چشام بخون

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 30 فروردين 1391 |

 

وقتی میشی نیاز من که نباشی پیش من

اشکهای چشمامو ببین که میریزه به پای تو

بازم که بیقرارمو دلواپسی نگاه تو

تموم هستی منی بمون همیشه پیش من

اگر شدم عاشق تو نزار بیتاب بمونم

لا لایی شبام تویی نزار که بی خواب بمونم

دارم برات شعر میخونم شاید به یادم بمونی

فقط یه چیز اذت میخوام همیشه عاشق بمونی

دوست دارم خیلی کمه ولی جز این چیزی نبود

واژه ها رو ولش کنیم عشقمو از چشام بخون

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 30 فروردين 1391 |

 

وقتی میشی نیاز من که نباشی پیش من

اشکهای چشمامو ببین که میریزه به پای تو

بازم که بیقرارمو دلواپسی نگاه تو

تموم هستی منی بمون همیشه پیش من

اگر شدم عاشق تو نزار بیتاب بمونم

لا لایی شبام تویی نزار که بی خواب بمونم

دارم برات شعر میخونم شاید به یادم بمونی

فقط یه چیز اذت میخوام همیشه عاشق بمونی

دوست دارم خیلی کمه ولی جز این چیزی نبود

واژه ها رو ولش کنیم عشقمو از چشام بخون

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | یک شنبه 27 فروردين 1391 |

 

د ) : داشتن تو ، حتی برای لحظه ای ، به تمام عمر بی کسی ام)
 


می ارزد . همچون دیوانه ای که لحظه ای داشتن را در تمام رویاهایش باور می کند .

 

 

 

 

 



( س ) : سرسپرده ی برق نگاه توام ، لحظه ای که مرا در آغوش گرمت میهمان کنی .

 

 



( ت ) : تک ستاره ی شبهای بی فانوسم شدی روزی که از خدا تکه ای نور طلب کردم .

 

 



( ت ) : تپش های قلبم در گرو عشق توست که در رگهای زندگیم جاریست .

 

 



( د ) : دوری از تو را باور ندارم ، حتی در رویا ، که من ذره ای از وجود عاشقت گشته ام .

 

 



( ا ) : آرام دل بیقرار و عاشقم در چشمان روشن تو موج می زند ، وقتی به دریای نا آرام اشکهایم می نگری .

 

 



( ر ) : راز مرگ دلتنگی هایم ، روزیست که دستان گرم تو پناه دستان سرد و بی نصيبم باشد .

 

 



( م ) : مهتاب می سوزد ، تا ابد ، در آتش عشقت . که درد را به جان خریده است در بازار عاشقی

 

 

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | یک شنبه 27 فروردين 1391 |

وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست

ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست

در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه،هی “من عاشقت هستم” شکست

بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند
دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست

عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست

وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد
پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | یک شنبه 27 فروردين 1391 |

چرا گریه کنم وقتی باران ابهت اشکهایم را پاک کرد و سرخی گونه هایم را به حساب روزگار ریخت.

چرا گریه کنم وقتی او بغض عروسکی دارد و همیشه این منم که باید قطره قطره بمیرم.

چرا گریه کنم وقتی بر بلندی این ساده زیستن زیر پا له شده ام.

چرا گریه کنم وقتی باد بوی گریه دارد و برگ بوی مرگ.

چرا گریه کنم وقتی عاشق شدن را بلد نیستم تا به حرمت اندک سهمم از تو اشک بریزم.

چرا گریه کنم وقتی تبسم نگاهت زیبا تر است………

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | یک شنبه 27 فروردين 1391 |

کسی را می‌خواهم، نمی‌یابمش

می‌سازمش روی تصویر تو

و تو با یک کلمه فرو می‌ریزی‌اش

تو هم کسی می‌خواهی، نمی‌یابیش

می‌سازی‌اش روی تصویر من

و من نیز با یک کلمه …

اصلا بیا چیز دیگری نسازیم

و تن به
زیبایی ابهام بسپاریم

فراموش شویم در آن‌چه هست

روی چمن‌های هم دراز بکشیم

به نیلوفرهامان فرصت پیچش بدهیم

بگذار دست‌هایم در آغوش راز شناور شوند

رویای
عشق در همین حوالی مبهم درد است شاید!

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | یک شنبه 20 فروردين 1391 |

زندگی، زندگی نو بودن است، زندگی غیر قابل پیش بینی بودن است، زندگی لحظه ای خندیدن و لحظه ای دیگر گریستن است

 

 زندگی با تو بودن است، زندگی عشقت را به دل داشتن است، زندگی برای من، با تو بودن است

 

 زندگی بودن در این لحظه است، زندگی دیدن آینده اما در آن غرق نشدن است، زندگی فراموش کردن گذشته اما از آن درس گرفتن است

 

آن که می گوید زندگی گذشته است مرده، آن هم که می گوید زندگی در راه است باخته، زندگی اکنون است، همین لحظه زندگیست

 

آری زندگی این است

 


نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | یک شنبه 20 فروردين 1391 |

 

باران



                       می توان در قاب خیس پنجـره چک چک آواز بـاران را شنید...


 

     می توان دلتنگی یک ابر را در بلور قطره ها بر شیشه دید...


 

                        می توان لبریز شد از قطره ها،‌مهربان و بی ریا و ساده بود...          


 

   می توان با واژه های تازه تر، مثل ابری شعر بـاران سرود.. 


 

                       می توان در زیر بـاران گام زد، لحظه های تازه ای آغاز کرد..


       پاک شد در چشمه های آسمان... زیر بـاران تا خـــدا پرواز کرد..

 

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | یک شنبه 20 فروردين 1391 |

 

خدایــا دلـم تنگِ تنگ اسـت...


 

 

نمـی خواهـم اینجا بمانـم...                 


 

برای کس دیگری جز تو ای خوب، نمیخواهـم آواز های دلـم را بخوانم...


 

کمک کن که در هوایت دلـم پر بگیرد…                         


 

                     و در حسرت آبی آسمانت میان قفس های رنگـــی نمیرد...   


 

خدایــا گلوی مرا به حق آشنا کن... به تاریکی ام روزن نـور وا کن...


 

 

و تا سبـز باغ بهشت به من شـور پرواز عطا کن...


نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | پنج شنبه 17 فروردين 1391 |

 

خدا رو میخوام نه واسه مشکل و حل غصه هام

 

 

خدا رو دوست دارم نه واسه جهنم و بهشت

 

 

خدا رو دوست دارم ولی نه واسه زیبا و زشت

 

 

خدا رو میخوام نه واسه خودم که باشم یا برم

 

 

خدا رو میخوام نه واسه روزای تلخ اخرم

 

 

خدا رو میخوام نه واسه سکه و سکو یا مقام

 

 

خدا رو میخوام که فقط تو رو نگه داره برام

 

 

خدا رو دوست دارم واسه اینکه تو رو بهم داده

 

 

خدا رو دوست دارم چون عاشق بودن و یادم داده

 

 

خدا رو دوست دارم اخه همیشه لبخند میزنه

 

 

خدا رو دوست دارم واسه اینکه من و تو با همیم

 

 

خدا رو دوست دارم که میدونه ما عاشق همیم اینکه حواسش با منه

 

 

خدا رو دوست دارم اخه همیشه لبخند میزنه

 

 

خدا رو دوست دارم واسه اینکه من و تو با همیم

 

خدا رو دوست دارم که میدونه ما عاشق همیم



نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | پنج شنبه 17 فروردين 1391 |

دستانم گرمی دستانت را می خواهد پس دستانم را به تو میدهم

 

قلبم تپش قلبت را می خواهد پس قلبم را به تو میدهم

 

چشمانم نگاه زیبایت را می خواهد پس نگاهم از آن توست


عشقم تمامی لحظات تو را می خواهند وبرای با تو بودن دلتنگی میکنند

 

دل من همانند آسمان ابری از دوری تو ابری است

 

درخشش چشمانم همانند خورشید درخشان انتظار چشمانت را می کشند

 

پس بدان اگر پروانه سوختن شمع را فراموش کند من هرگزفراموشت نخواهم کرد.

 

عاشـــــــقـــــــــانـــــــه دوســــــتت خواهــــــــــم داشـــــــــــت

 


نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | پنج شنبه 17 فروردين 1391 |

می دانم که بی نام تو

دفترم خالیست ...

می دانم بی نام تو

دیگر شقایق نیست ...

می دانم بی نام تو

جای خاطره ها خالیست ...

می دانم که می دانی

یادت همیشه جاریست !!!

گر بگریم گویند دیوانه است

گر بخندم گویند عاشق است

پس بگریم و بخندم تا گویند

عاشقی دیوانه است...

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | پنج شنبه 17 فروردين 1391 |

 

 

 
اگه يه روز بغض گلوت رو فشرد 
بهت قول نميدم که مي خندومت ولي مي تونم باهات گريه کنم
اگه يه روز نخواستي به حرفهام گوش بدي خبرم کن........
قول مي دم که خيلي ساکت باشم
اگه يه روز خواستي در بري بازم خبرم کن......
قول نمي دم که ازت بخوام وايسي اما ميتونم باهات بدوم اما.............
اگه يه روز سراغم رو گرفتيو خبري نشد..........
سريع به ديدنم بيا حتمآ بهت احتياج دارم

                 

 

 

 تو را دوست میدارم..فقط تو را !!!!!!!!!!!!!


 

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | پنج شنبه 17 فروردين 1391 |

 

 

 

دیدن برق نگاهت واسه من عمر دوبارست

 

 

مثل آسمون که تنها امیدش چندتا ستارست

سر انگشت تو یعنی قصه ی خوب نوازش

در نگاه عاشق تو غزل آبی خواهش

جاده های مهربونی می گذره از تو نگاهـــــــت

 

 

داشتن شب های تارم با خیال روی ماهـــــــت


 


نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 16 فروردين 1391 |

شبام پر از بی خوابیـــــــه تو لحظـــه های آخــــرم

وقتی ازت جدا بشم با بی کســــــــــــــــی برابـرم

کی میرسه به دادمن؟ کی میاره عشق واسه من؟

چه خوبه که این لحظه ها پر بشه از طی نشــــدن

زمونـــــه و ثانیـــــــه ها همیشه ناســـــــــــازگارن

انگار تمومــــــــــه عاشقا از روزگــــــــــار گله دارن

سختــه جدا شدن برام شدم یه دلمـــــــــرده حالا

لحظـــــه هایی که با توام بایــــــد بگیرم از طـــــلا

 

                                


نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 16 فروردين 1391 |

 

 

 

وقتی اومدی کسی تورو ندید اما من دیدمت

 

 

کسی تو رو حس نکرد ولی من باهمه وجودم حست کردم

 

 

همیشه دلم می خواهد برات شعر بنویسم

 

 

عاشق باشم و دلتنگ نمی ذاره نذاشته

 

 

 همین خورده ریزی که اسمش زندگی

 

 

مسافر غریب من جاده زندگیت کجاست

 

 

بگو که مقصد دلت تو خونه فرشته هاست

 

 

چه قصه ها گفتی برام از روزگار نالوتی

 

 

گفتی دیگه خسته شدم از عشقهای دروغکی

 

 

سفر یه جور شکایت به خنده های دیگران

 

 

چقدر دلم خسته اس کنار من بمون

 

 

حرفهای من هنوز ناتمام تا نگاه می کنم وقت رفتن است

 

 

باز هم همون حکایت همیشگی

 

 

پیش از اونکه با خبر بشم لحظه عظیمت تو ناگزیر میشه

 

 

تو کوله بار خستگی که پر شده از خاطره

 

 

یه قلبی هست که می شکنه

 

 

بهت میگه یه حس کور که از این بیچاره دل بکن

 

 

دیو فریب سرنوشت می خواهد تو رو جدا کنه

 

 

 

 

یکی میگه کاشکی نره منم میگم خدا کنه خدا کنه خدا کنه


نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 16 فروردين 1391 |

کسی دیگر نمی کوبد در این خانه متروکه ویران را

کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم!!!

 

ومن شمع می سوزم  ودیگر هیچ چیز از من نمی ماند

 

ومن گریان ونالانم ومن تنهای تنهایم !!!

درون کلبه ی خاموش خویش اما

کسی حال من غمگین نمی پرسد!!!

و من دریای پر اشکم که توفانی به دل دارم

درون سینه ی پرجوش خویش اما!!!

کسی حال من تنها نمی پرسد

ومن چون تک درخت زرد پاییزم !!!

 

که هر دم با نسیمی میشود برگی جدا از او

 

 

ودیگر هیچی از من نمی ماند!!!

 


نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 16 فروردين 1391 |

 

از یک عاشقِ شکست خورده پرسیدم:

 

بزرگ ترین اشتباه؟

 

گفت: عاشق شدن...

 

گفتم: بزرگ ترین شکست؟

 

گفت: شکستِ عشق...

 

گفتم: بزرگ ترین درد؟

 

گفت: از چشمِ معشوق افتادن...

 

گفتم: بزرگ ترین غصه؟

 

گفت: یک روز چشم های معشوق رو ندیدن...

 

گفتم: بزرگ ترین ماتم؟

 

گفت: در عزای معشوق نشستن...

 

گفتم: قشنگ ترین عشق؟

 

گفت: شیرین و فرهاد...

 

گفتم: زیباترین لحظه؟

 

گفت: در کنارِ معشوق بودن...

 

گفتم: بزرگ ترین رویا؟

 

گفت: به معشوق رسیدن...

 

پرسیدم: بزرگ ترین آرزوت؟

 

اشک توی چشماش حلقه زد و با نگاهی سرد گفت:

 

 

مرگ....

 

 


نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 16 فروردين 1391 |

 

بهت نمیگم که دوستت دارم، ولی قسم میخورم که دوستت دارم

 

بهت نمیگم که هر چی بخوای بهت میدم، چون همه چیزم تویی

 

نمیخوام که خوابت رو ببینم، چون تو خیلی قشنگ تر از خوابی

 

اگه یه روز چشات پر اشک شدو دنبال یه شونه بودی تا گریه کنی، صدام کن، قول میدم اشکاتو پاک کنم و منم باهات گریه کنم

 

اگه دنبال مجسمه ی سکوت میگشتی تا سرش داد بزنی، صدام کن، قول میدم ساکت بمونم

 

اگه دنبال خرابی میگشتی تا نفرتت رو اونجا دفن کنی صدام کن، قلبم تنها خرابه ی وجود توست

 

 

اگه یه روز صدات کردم که بهت نیاز دارم، نگو کجایی؟ فقط یه لحظه چشاتو ببند و بهم فکر کن...

 

 


نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 9 فروردين 1391 |

کجا بــودي وقتي برات شکستـم             يخ زده بود شـاخه گُلم تو دستـــم

کجــا بـودي وقتــي غريبــي و درد            داشت مـن تنها رو ديوونه ميـــکـرد

کجــا بودي وقتي کنـار عکســـات            شبا نشستم به هواي چشمـــات

کجا بــودي ببيني مــن ميســـوزم            عيــن چشــات سيـاهه رنـگ روزم

ســـرزنشــــاي مردمـــو شنيـــدم            هــر چــي که باورت نميشه ديـدم

کنـــايه هــاشونــو به جون خريدم            نبــود ستــاره ام شبـا گريه چيـدم

کجا بودي وقتي اشکــام ميريخت           خون جاي گريه از چشام ميـريخت

کجـــا بودي وقتـــي آبـــروم مـــرد           امــا به خـاطر چشات قسم خـورد

کجـــا بودي وقتي که پرپر شـــدم           سوختم و از غمت خاکستر شدم

 

                               خنده واسه هميشه از لبـام رفت

                          رسيدن از مرمر رويــاهـــــام رفت


نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 9 فروردين 1391 |


اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم سکوت را فراموش می کردی
تمامی ذرات وجودت عشق را فریاد می کرد...

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم چشمهایم را می شستی
و اشکهایم را با دستان عاشقت به باد می دادی
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم نگاهت را تا ابد بر من می دوختی
تا من بر سکوت نگاه تو
رازهای یک عشق زمینی را با خود به عرش خداوند ببرم
ای کاش می دانستی
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم هرگز قلبم را نمی شکستی
گر چه خانه ی شیطان شایسته ی ویرانی است
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم لحظه ای مرا نمی آزردی
که این غریبه ی تنها , جز نگاه معصومت پنجره ای
و جز عشقت بهانه ای برای زیستن ندارد
ای کاش می دانستی
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم همه چیز را فدایم می کردی
همه آن چیز ها که یک عمر بخاطرش رنج کشیده ای
و سال ها برایش گریسته ای
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
همه آن چیز ها که در بندت کشیده رها می کردی
غرورت را ...... قلبت را ...... حرفت را
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
دوستم می داشتی
همچون عشق که عاشقانش را دوست می دارد
کاش می دانستی که چقدر دوستت دارم
و مرا از این عذاب رها می کردی
ای کاش تمام اینها را می دانستی


 


نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | یک شنبه 6 فروردين 1391 |


الف: اشتياق براي رسيدن به نهايت آرزوها
ب: بخشش برای تجلی روح و صيقل جسم
پ: پويایی برای پيوستن به خروش حيات
ت: تدبير براي ديدن افق فرداها
ث: ثبات برای ايستادن در برابر باز دارنده ها
ج: جسارت برای ادامه زيستن
چ: چاره انديشی برای يافتن راهی در گرداب اشتباه
ح: حق شناسی براي تزكيه نفس
خ: خودداری برای تمرين استقامت
د: دور انديشی براي تحول تاريخ
‌ذ: ذكر گویی برای اخلاص عمل
ر: رضايت مندی برای احساس شعف
ز: زيركی برای مغتنم شمردن دم ها
ژ: ژرف بينی برای شكافتن عمق درد ها
س: سخاوت برای گشايش كار ها
ش: شايستگی برای لبريز شدن در اوج
ص: صداقت برای بقای دوستی
ض: ضمانت برای پايبندی به عهد
ط: طاقت براي تحمل شكست
ظ: ظرافت برای ديدن حقيقت پوشيده در صدف
ع: عطوفت برای غنچه نشكفته باورها
غ: غيرت برای بقای انسانيت
ف: فداكاری برای قلب های درد مند
ق: قدر شناسی برای گفتن ناگفته های دل
ك: كرامت برای نگاهی از سر عشق
گ: گذشت برای پالايش احساس
ل: لياقت برای تحقق اميد ها
م: محبت براي نگاه معصوم يك كودك
ن: نكته بينی برای ديدن ناديده ها
و: واقع گرايی برای دستيابی به كنه هستی
ه: هدفمندی برای تبلور خواسته ها
ی: يك رنگی براي گريز از تجربه دردهای مشترک

 



 

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | یک شنبه 6 فروردين 1391 |

عشق اقيانوس وسيعي است که دو ساحل رابه يکديگر پيوند مي دهد

 love is wide ocean that joins two shores

 زندگي بدون عشق بي معني است و خوبي بدون عشق غير ممکن

life whithout love is none sense and goodness without love is impossible

 عشق ساکت است اما اگر حرف بزند از هر صدايي بلند تر خواهد بود

love is something silent , but it can be louder than onything when it talks

 عشق آن است که همه خواسته ها را براي او آرزو کني

 love is when you find yourself spending every wish on him

 عشق گلي است که دو باغبان آن را مي پرورانند

 love is flower that is made to bloom by two gardeners

عشق گلي است که در زمين اعتماد مي رويد

love is like a flower which blossoms whit trust

عشق يعني ترس از دست دادن تو

 

love is afraid of losing you

 


نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | یک شنبه 6 فروردين 1391 |

متین ترین کلمه عشـــق است

جذاب ترین کلمه آشنــــایی است

پاکترین کلمه وجدان است

زشت ترین کلمه خیــــانت است

بدترین کلمه بی وفـــایـی است

سخت ترین کلمه تنهــــایــی است

و تلخ ترین کلمه جـــــدایی است

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | یک شنبه 6 فروردين 1391 |

 

هميشه اينگونه بوده است:


 

کسي را که خيلي دوست داري، زود از دست مي دهي پيش از آنکه خوب نگاهش کني.  

 

 

پيش ازآنکه تمام حرفهايت را به او بگويي ، پيش از آنکه همه لبخندهايت را به او نشان بدهي 

 

 

 مثل پروانه اي زيبا، بال ميگيرد و دور مي شود ، فکر مي کردي ميتواني تا آخرين روزي که زمين

 

 

به دورخود مي چرخد و خورشيد از پشت کو ه ها سرک مي کشد در کنارش باشي .

 

 

هميشه اين گونه بوده است:

 


 

کسي که از ديدنش سير نشده اي زود از دنياي تو ميرود ، وقتي به خودت مي آيي که حتي ردي

 

 

 از او در خيابان نيست فکر مي کردي ميتواني با او به همه باغها سر بزني ، هنوز روزهاي زيادي بايد

 

با او به تماشاي موجها مي رفتي ، هنوز ساعتهاي صميمانه اي بايد با او اشک مي ريختي.

 

 

هميشه اين گونه بوده است:

 


 

وقتي از هر روزي بيشتر به او نياز داري ، وقتي هنوز پيراهن خوشبختي را کا ملا بر تن نکرده اي

 

 

، وقتي هنوز ترانه هاي عاشقي را تا آخر با او نخوانده اي  ناباورانه او را در کنارت نمي بيني ، 

 

 

فکر مي کردي دست در دست او خنده کنان به آن سوي نرده هاي آسمان خواهي رفت تا صورتت را 

 

 پر از بوسه و نور کند .

 

 


هميشه اين گونه بوده است:

 

 

او که ميرود ، او که براي هميشه مي رود آنقدر تنها مي شوي که نام روزها را فراموش ميکني ،

 

از عقربه هاي ساعت ميگريزي و هيچ فرشته اي به خوابت نمي آيد.

 


نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | یک شنبه 6 فروردين 1391 |

رفتنت آغاز ويراني است حرفش را مزن ابتداي يک پريشاني است حرفش را مزن گفته

بودي چشم بردارم من از چشمان تو چشم هايم بي تو باراني است حرفش را مزن آرزو دارم

که ديگر بر نگردم پيش تو راهمان با اينکه طولاني است حرفش را مزن دوست داري

بشکني قلب پريشان مرا دل شکستن کار آساني است حرفش را مزن خورده اي سوگند روزي

عهد ما را بشکني اين شکستن نا مسلماني است حرفش را مزن حرف رفتن مي زني وقتي

که محتاج توام رفتنت آغاز ويراني است حرفش را مزن

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | یک شنبه 6 فروردين 1391 |

 

آن كوچه ي پر ز ماجرا يادت هست؟
و بازي گرگم به هوا يادت هست؟

 

باران كه گرفت هر دومان خيس شديم
مانند گل و پرنده ها يادت هست؟
روزي كه تو را باز صدا زد مادر
گفتي:‹‹نمي آيم به خدا ››يادت هست؟
در بازي گرگم به هوا مادر برد
از من كه تو را كرد جدا يادت هست؟
آن روز گذشت و بهاري ديگر
نگذاشت به باغ ما پا يادت هست؟

تو نیستی که ببینی

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | یک شنبه 6 فروردين 1391 |

هفت نصيحت مولانا

 گشاده دست باش، جاري باش، كمك كن (مثل رود)

 باشفقت و مهربان باش (مثل خورشيد)

اگركسي اشتباه كرد آن رابه پوشان (مثل شب)

 وقتي عصباني شدي خاموش باش (مثل مرگ)

متواضع باش و كبر نداشته باش (مثل خاك)

 بخشش و عفو داشته باش (مثل دريا )

اگر مي‌خواهي ديگران خوب باشند خودت خوب باش (مثل آينه)


عاشقت خواهم ماند بي آنکه بداني دوستت خواهم داشت بي آنکه بگويم درد دل خواهم گفت بي هيچ گماني گوش خواهم داد بي هيچ سخني در آغوشت خواهم گريست بي آنکه حس کني در تو ذوب خواهم شد بي هيچ حراراتي اينگونه شايد احساسم نميرد


ماگذشتیم وگذشت آنچه توکردی باما توبمان با دگران وای به حال دگران


بيائيد يه كمي عاشق باشيم ، بيائيد كمي صندوق دلامونو وا كنيم ، بيائيد يه بار ديگه فرياد كنيم بيائيد داد بزنيم و بگيم كه هيچ چيزي توي دنيا ثروت دلامون نيست الا وجود مقدس خدا و عشق به بنده هاي اون

آره مهربونم اون موقع است كه قلب مهربون خوش سيمات سبز سبز مثل جنگلهاي شمال مي شه و به شادي ما زميني هاي خاكي لبخند مهر مي زنه بيا مهربون كه فردا ديره...................


وقتی که صحبت از عشق میاد همه ما ذهنمون به یه عشق زمینی با جنس مخالف متمرکز میشه ولی اگه یه کم به خودمون و آرامش خودمون فکر کنیم میبینیم که میشه عاشق چیزای قشنگ دیگه هم شد


مالحظه ها رو مي گذرونيم تا به خوشبختي برسيم ولي افسوس که خوشبختي همان لحظه هايي بود که گذرانديم


هر موقع خواستي از كسي جدا بشي يادت نره بهترين راه اينه كه بهش بگي براي هميشه خدانگهدار، شايد طرف مقابلت ناراحت بشه و قلبش بشكنه ولي بهتر از اينكه منتظر بمونه


اگر سهم من از اين همه ستاره فقط سوسوي غريبي است، غمي نيست. همين انتظار رسيدن شب برايم كافيست


 

اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري رد ميشي بر ميگرده نگات ميكنه، بدون براش مهمي 

اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري مي افتي برميگرده با عجله مياد به سمتت، بدون براش عزيزي

اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري مي خندي برميگرده نگات ميكنه، بدون براش قشنگي

اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري گريه ميكني باهات اشك ميريزه، بدون دوستت داره

اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري با يكي ديگه حرف ميزني تركت ميكنه، بدون عاشقته

 

شايد يه كسي شب ها براي اينكه خواب تورو ببينه به خدا التماس مي كنه ، 

شايد يه كسي به محض ديدن تو دستش يخ ميزنه و تپش قلبش مرتب بيشتر ميشه ،

مطمئن باش يه كسي شب ها به خاطر تو توي درياي اشك مي خوابه ،

ولي تو اون رو نمي بيني!


فرق من و تو

گفتي عاشقمي، گفتم دوستت دارم

گفتي اگه يه روز نبينمت ميميرم، گفتم من فقط ناراحت ميشم

گفتي من بجز تو به كسي فكر نمي كنم، گفتم اتفاقا من به خيلي ها فكر مي كنم

گفتي تا ابد تو قلب مني، گفتم فعلا تو قلبم جا داري

گفتي اگه بري با يكي ديگه من خودمو مي كشم، گفتم اما اگه تو بري با يكي ديگه، من فقط دلم ميخواد طرف رو خفه كنم

گفتي...  گفتم...

حالا فكر كردي فرق ما اين هاست؟ نه!

فرق ما اينه كه:

تو دروغ گفتي، من راستشو


ترين ها

مهربان ترين آدم دنيا:مادر

شيرين ترين لحظه زندگي:عيدي گرفتن يك بچه

بهترين دوست نوجواني:تنهايي

بهترين هديه ي جواني:نگاه

فتنه انگيزترين چيز توي زندگي:دروغ

بهتريم هديه دوران عاشقي:بوسه


Love مخفف عبارات

Lake of sorrow (درياچه ي غم)

Ocean of tears (اقيانوس اشك)

Valley of death (دره مرگ)

End of life (آخر زندگي)!

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | یک شنبه 6 فروردين 1391 |

واسه پر کشیدن من خواستی آسمون نباشی


حالا پر پر می زنم تا همیشه آسوده باشی


دیگه نه غروب پائیز رو تن لخت خیابون


نه به یاد تو نشستن زیر قطره های بارون


واسه من فرقی نداره وقتی آخرش همینه


وقتی دلتنگی این خاک توی لحظه هام می شینه


تو میری شاید که فردا رنگ بهتری بیاره


ابر دلگیر گذشته آخرش یه روز بباره


ولی من می مونم اینجا با دلی که دیگه تنگه


می دونم هر جا که باشم آسمون همین یه رنگه

 

 


نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | یک شنبه 6 فروردين 1391 |

You have to live moment to moment, you

Have to live each moment as if it is the

Last moment. So don’t waste it in

Quarreling, in nagging or in fighting.

Perhaps you will not find the next

Moment even for an apology.

 

از لحظه به لحظه زندگی کردن گريزي نيست.

بايد هر لحظه را چنان زندگی كني كه گوي واپسين لحظه است.

پس وقت را در جدل،گلايه و نزاع تلف نكن.

شايد لحظه بعد حتي براي پوزش طلبي در دست تو نباشد.

 

 


نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 2 فروردين 1391 |

         

سلام خدمت شما دوستان عزیزم
 امیدوارم حالتون خوبه خوب باشه و همیشه گل لبخند بر لبانتون جاری باشه.
امسالم با تموم خوبی ها و بدی هاش اومدو رفت...
با تموم خاطره هاش و تموم نگاه هایی که مارو به خودش وا داشت...
امسالم گذشت با لحظه های نابش و لحظه هایی که اومدنشونو با زیباترین شکل ممکن به انتظار می کشیدیم.
در این سال خیلیارو دیدیم با خیلیا آشنا شدیم، بعضیا از کنارمون رفتن، بعضیارو فراموش کردیم و بعضیام مارو فراموش کردن.
امسالم گذشتو گذشت... اما با تموم این عبورها یکی از ما نگذشت با تموم این همه رفتن ها یکی کنارمون موند و تا ابدم کنار ما می مونه...
این سال جدیدم را هم می خوایم با نام خودش شروع کنیم، سالی که جز بهترین ها، جز خوبی ها، جز مهربونی ها و جز خودش رو ازش نمی خوایم(چو از او گشتی همه از تو گشت).
و من از خداوند مهربان و عزیزم (که مهربانی و بزرگیش خارج از فهم من است) می خواهم:
  
   در سالی که پیش روست سرنوشت عزیزانم را چنان زیبا رقم بزن که جز شادی و لبخند چیزی از آنها نبینم.


                  « عید نوروز بر تمام شما عزیزان مبارک »
 

آخرین مطالب پست شده
√ افسانـــ ـه
√ نفرین
√ شکارچی
√ فقط محض خنده
√ لیست جدید ممنوع​ التصویر​ شده های ایران! (فقط بخند)
√ 14 روش کارامد برای خوشمزه کردن غذا!!!!
√ دکتر ناشی
√ عشق واقعی
√ سادگـــــــــــی...
√ چند نکته ی مهم
√ خدا وجود نداره!؟!!
√ پ ن پ های باحال تصویری
√ پیرمرد زبل!!!!!!!!!
√ چرا نباید به یک رستوران 5 ستاره رفت؟
√ به راستی راز دوستی در چیست ؟
√ داستانک زیبا و آموزنده شهسوار
√ داستانک زیبا و آموزنده از کوروش کبیر
√ من باور دارم …
√ به سلامتی همه پدرها
√ چکیده ای از کتاب این کارو نکن این کاروبکن