بی نگاهِ عشــ ـق مجنـ ـون نيز ليلايـ ـي نداشت
بـ ـي مقـ ـدس مريمـ ـي دنيا مسيحايي نداشت
بــ ـي تو اي شـ ـوق غزلآلودهيِ شبهـ ـ ـاي مـن
لحظهاي حتـ ـ ي دلم با مـ ـن همآوايـ ـي نداشت
آنقدر خوبـ ـي كه در چشمان تو گـ ـ م ميشـ ـوم
كاش چشمـ ـان تو هم اينقـ ـدر زيبايـ ـي نداشت!
اين منـ ـم پنهانتريـ ـن افسانـ ـهيِ شبهـ ـاي تـ ـ ـو
آنكـ ــه در مهتـ ـاب باران شوقِ پيدايـ ـ ـي نداشت
در گريـ ــز از خلوت شبهـ ـ ـايِ بـ ـ ـيپايان خـــ ـود
بــي تو اما خوابِ چشمـ ـم هيچ لالايــ ـي نداشت
خواستـ ـم تا حــ ـرف خود را با غــ ـزل معنـا كنـــ ـم
زيــ ـر بارانِ نگــ ـاهت شعــ ـر معنايـــ ـي نـ ـداشت
پشت دريـ ـاهــ ـا اگر هــ ـم بود شهري هالـ ـــه بود
قايقــ ـي ميساختم آنجــ ـا كه دريايــ ـي نـ ـداشت
پشت پا مــ ـيزد ولـ ـي هرگـــ ـز نپرسيدم چــــــ ـرا
در پـــــ ـس ناكاميــ ــم تقديـــ ـر جاپايـــــ ـي نداشت
شعـــــ ـرهايم مينوشتم دستهايــ ـم خستــ ــه بود
در شب بارانيات يك قطـ ـــ ـره خوانايــ ـي نداشت
ماه شب هم خويش مــ ـيآراست با تصويـ ـ رِ ابــ ـر
صورت مهتابــ ـيات هرگــــ ـز خـ ـودآرايـ ـي نداشت
حرفهـــ ـاي رفتنت اينقــــ ـدر پنهانـــــــــ ـ ـ ـي نـ ــبود
يا اگــر هم بود ، حرفـ ـ ـي از نمي آيــ ـ ـ ـي نداشت
عشــ ـ ـق اگر ديــ ـروز روز از روزگــ ــارم محــ ـ ـو بود
در پـــ ـ ـ ـسِ امروزها دیـــــ ـروز، فردايــ ـــي نداشت
بي تواما صـــ ـورت ايـ ـن عشـ ـق زيبايــ ـ ـي نداشت
چشمهايت بس كــ ــه زيبــ ـ ـا بود زيبايـ ـ ـ ـي نداشت
نفريـــ ـن بــ ـ ـه عشــ ـق و عاشقــ ـ ـي
نفريــــ ـن بـــ ـ ـ ـه بخــ ـ ـت و سرنــ ـوشت
بــ ـ ـه اون نگــ ـ ـاه كه عشقتــ ـ ـ ـو، تو سرنــ ـ ـوشتِ مـ ـن نــ ـ ـ ـ ـوشت!
نفريـــــــــ ـ ـ ـ ـن بـ ـه مــ ـ ـ ـ ـن . . .
نفريـــــــــ ـ ـ ـ ـن بـ ـه تــ ـ ـ ـ ـ ـو . . .
نفریـ ـن بـه عشــ ـق مــ ـن وتــ ـو . . .
به ساده بودنه منو...
به اون دلِ سياهِ تو...
روزی دو شکارچی برای شکار به جنگلی می روند . در حین شکار ناگهان خرس گرسنه ای را می بینند که قصد حمله به آنها را دارد.
با دیدن این خرس گرسنه هر دوی آنها پا به فرار می گذارند در حین فرار ناگهان یکی از آنها می ایستد و وسایل خود را دور می اندازد و کفشهایش را نیز از پا در می آورد ...
و دور می اندازد دوستش با تعجب از او می پرسد: فکر می کنی با این کار از خرس گرسنه سریع تر خواهی دوید؟
او می گوید : از خرس سریع تر نخواهم دوید ولی از تو سریع تر خواهم دوید در این صورت خرس اول به تو میرسد و تو را می خورد و من می توانم فرار کنم!
شخصیت کارتونی |
جرم |
توضیحات |
هاچ زنبور عسل |
کلاهبردار |
نامبرده با مظلومنمایی و به بهانه پیداکردن مادرش، سالها ملت را تیغ میزده است. او و مادرش هم اکنون تحت تعقیب هستند. |
لوک خوش شانس |
قاچاق اسلحه |
- |
شنل قرمزی |
اغواگر خیابانی |
وی علاوه بر فریب پسران پولدار صاحب پورشه در نقاظ شمال شهر، با جین شارپ هم رابطه داشته است. |
پت و مت |
جاسوس هستهای و عامل هرمی |
ضمن ایجاد شبکه های جاسوسی فوق پیشرفته در کشورهای در حال توسعه، با راهاندازی شرکتهای هرمی پول هنگفتی به جیب زدهاند و در حال حاضر مفقود هستند. |
الفی اتکینز |
اعتیاد به شیشه و خودکشی |
نامبرده به علت اعتیاد شدید پدر و نبودن سایه مهربان مادر بر سرش، به منجلاب مواد فرو رفت و بعد از سه بار خودسوزی، بالاخره دستگیر شد. |
پت پستچی |
دختر بدبختکن |
نامبرده در حال حاضر از از کلیه پستهای دولتی منفصل شده و به علت شکایت 32 زن و 11 پیرزن به خاطر سوء استفاده، در زندان آب خنک میخورد. |
دکتر ارنست |
جاعل |
وی که دیپلم ردی است با جعل مدرک دکترا، سالها به طبابت پرداخت و بیماران زیادی را به کام مرگ فرستاد و پس از فرار به جزیره، هرگز به دام نیافتاد. |
نیک و نیکو |
تیم زورگیر |
این دو شرور بد سابقه با ظاهری فریبنده، اقدام به زورگیری از دختران جوان میکردند و اکنون تحت تعقیب اینترپل هستند. |
سند باد |
جاسوس ام آی سیکس |
بیش از 11 سال با تغییر چهره و سفر به مناطق مختلف در خدمت دستگاههای جاسوسی بود و هنوز هم هست. البته شیلا همدست و مخبر اطلاعات او در یک حادثه رانندگی جان باخت. |
چوبین |
انرژی درمانی |
وی با برگزاری دورههای انرژی درمانی، بیش از 40 زن و مرد را مورد سوء استفاده قرار داد و دست آخر غیب شد. |
جودی آبوت |
وبلاگ نویس |
با انتشار مطالب خلاف واقعیت و ایجاد سیاهنمایی، کار دست خودش داد. |
شیپور چی |
مواد فروش |
عضو ارشد باند مخوف سیا سگدست و دارای سابقه 6بار بازداشت به جرم تولید و توزیع مواد مخدر تریاک. او اکنون متواری است. |
اییکیو سان |
کف بین |
انجام اعمال خارق العاده و اغفال جوانان بویژه افراد کچل. شیوه او کف بینی از طریق مشاهده آینده در کف کله کچلان بوده است. |
پرین |
تشویش اذهان عمومی |
او از معروف ترین چهرههای جنبش فمینیست است که با سفر به نقاط مختلف، به تشویش اذهان عمومی پرداخته و با فال قهوه، خانوادههای زیادی را متلاشی کرده است. نامبرده اکنون به جزیره ناشناخته تبعید شده است. |
شازده کوچولو |
رمال |
او علاوه بر اغفال دختران جوان با جریان انحرافی نیز روابط پنهانی داشته است که به دلیل مسافرت به مریخ پرونده او مفتوح است. |
دختری به نام نل |
طراح سایتهای مستهجن |
از فعالان سایبری و طراح سایتهای مستهجن در قالب همسریابی اینترنتی. |
مارکوپولو |
مفسد فی الارض |
با ول گردی و ایجاد فساد بویژه از طریق عشوهگری، خانوادههای زیادی را به خاک سیاه نشاند. |
دختر کبریت فروش |
جرم سیاسی |
جزئیات پرونده او به دلیل کامل نشدن مراحل بازپرسی غیر قابل انتشار است. |
ملوان زبل |
قاچاقچی سوخت |
با استفاده از کارت سوخت تاکسیها، بنزین ایرانی را به امارات ترانزیت میکرده است. |
گوش مروارید |
پول شویی |
با تاسیس یک شرکت صوری و دلالی دلار و ارز، اقدام به پولشویی میکرده که به خاطر نبود مدارک محکمه پسند، هنوز صاف صاف میگردد و به ریش ما میخندد. |
لوله پاک کن |
نصاب ماهواره |
در هیبت پاککردن لولههای بخاری، زیر قیمت دیش نصب میکرده و یا ماهوارههای خراب شده در عملیاتضربتی را تعمیر میکرده است.نامبرده در یکی از شیفت شبهای کاریاش، سقوط کرد و سقط شد. |
بلفی و لیلی بیت |
باند قاچاق انسان |
بیشتر برای کشورهای عربی حاشیه خلیح فارس دختران زیر 20 سال را قاچاق میکردهاند. |
خاله ریزه |
صاحب خانه فساد |
- |
پدر پسر شجاع |
عرفان حلقه |
با سوء استفاده از اعتماد همسایهها و اهالی محل، مدعی ارتباط با جن و پری بوده و ارتباط کیهانی و طب سوزنی بوده و با تشییل کلوپ اعضای حلقه، مبالغ هنگفتی سوء استفاده کرده و متواری است. |
گربه نره |
اختلاس |
با خرید و فروش صوری سکه، علاوه بر ایجاد التهاب اقتصادی، نظام بانکی را نیز دچار مشکل کرده و بزرگترین اختلاس سکهای دنیا را رقم زده است. او به قطب جنوب فرار کرده است. |
بارپاپاپا |
جنگ نرم |
بدون شرح |
شرک |
اغفال دختران |
با جراحی پلاستیک و بوتاکس فراوان، و دارابودن چهرهای فوق جذاب، به اغفال بیش از 734 دختر از 43 کشور جهان پرداخته است. |
آقای تناردیه |
فساد مالی |
عدم پرداخت مالیات، احتکار، کم فروشی و غش در معامله بویژه ارائه غذای فاسد به مشتریان و خدمات بد به مسافران |
پلنگ صورتی |
برانداز |
طراحی و مشارکت در براندازی های رنگین |
سیندرلا |
فساد اخلاقی |
رقص و آواز در ملاء عام و عامل تصادفات خیابانی. سه بار توسط گشت های ارشاد دستگیر و با تعهد آزاد شده اما در حال حاضر در دارالتادیب زنان، به آموزش موسیقی برای بانوان خلافکار مشغول است. |
تن تن |
روزنامه نگار |
- |
گوریل انگوری |
ارتباط با شبکههای ماهوارهای |
ضمن تبلیغ داروهای غیر مجاز با شبکههای ماهوارهای نیز ارتباط مشکوک داشته است. |
لوسیمیل |
هکر |
همکاری با آسانژ در پرونده او ثبت شده است. |
آن شرلی |
کف زن(کیف قاب) |
با حضور در اماکن عمومی شلوغ و طرح دوستی کیف و جیب خانمها را میزند. هنوز دستگیر نشده و روزانه بیش از 400هزار تومان درآمد دارد و پاتوقش متروی تهران - کرج عنوان شده. |
چگونه غذاهایمان را خوشطعمتر کنیم؟ بقیه این مقاله در ادامه مطلب...لطفا روی گزینه ادامه مطلب کلیک کنید...
آشپزی از آن هنرهایی است که اگر کمی خلاقیت هم چاشنی آن شود، لقب «کدبانو» را برای خانم خانه همراه میآورد و دستپخت خوبش را خوبتر میکند. به همین دلیل در این بخش به برخی از طعمدهندههای مواد غذایی مختلف اشاره میکنیم تا طعم غذایتان بهتر و لذیذتر شود…
۱) پنیر خامهای + تخممرغ: ۲ تخممرغ خام را خوب هم بزنید. سپس ۲ قاشق غذاخوری کره را با یکچهارم فنجان پنیر خامهای و کمی نمک مخلوط کنید و این مخلوط را روی حرارت ملایم بگذارید. وقتی پنیر و کره کاملاً آب شدند، تخممرغها را به ظرفتان اضافه کنید و پس از هم زدن تمام مواد با یکدیگر، درِ ظرف را تا پف کردن و پختن کامل تخممرغها ببندید. بعد از حدود ۵ دقیقه یک املت فوقالعاده خوش عطر و طعم خواهید داشت. افزودن کمی پودر آویشن به این املت، خوشمزهترین صبحانه عمرتان را برای شما فراهم خواهد کرد.
مردی جوان در راهروي بيمارستان ايستاده ، نگران و مضطرب در انتهای کادر در بزرگي ديده مي شود با تابلوی اتاق عمل . چند لحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح با لباس سبز رنگ از آن خارج مي شود . مرد نفسش را در سينه حبس مي کند . دکتر به سمت او مي رود مرد با چهره ای آشفته به او نگاه می کند . دکتر: واقعاً متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کرديم تا همسرتون رو نجات بديم . اما به علت شدت ضربه نخاع قطع شده و همسرتون براي هميشه فلج شده . ما ناچار شديم هر دو پا رو قطع کنيم
، چشم چپ رو هم تخليه کرديم . بايد تا آخر عمر ازش پرستاري کنی، با لوله مخصوص بهش غذا بدی . روي تخت جابجاش کنی، حمومش کنی، زيرش رو تميز کنی و باهاش صحبت کنی . اون حتی نمی تونه حرف بزنه، چون حنجره اش رو برداشتیم ؛ مرد سرش گيج می رود و چشمانش سياهی می رود . با ديدن اين عکس العمل، دکتر لبخندی می زند و دستش را روی شانه مرد می گذارد و ... دکتر: هه !! شوخی کردم ، زنت همون اولش مرد ؟ !!
پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم . دختر لبخندی زد و گفت ممنونم . تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد ... حال دختر خوب نبود ... نیاز فوری به قلب داشت ... از پسر خبری نبود ... دختر با خودش میگفت : میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی ... ولی این بود اون حرفات ... حتی برای دیدنم هم نیومدی ... شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم ... آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید . چشمانش را باز کرد . دکتر بالای سرش بود . به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده . شما باید استراحت کنید ... درضمن این نامه برای شماست . دختر نامه رو برداشت ولی اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد . بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود : سلام عزیزم . الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام . از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم . پس نیومدم تا بتونم این ک نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم ... امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه . (عاشقتم تا بینهایت)
کیف مدرسه را گوشه ای پرت کردو به سمت قلک کوچکی که روی تاقچه بود، رفت...
چند سکه بیشتر نداشت...با این حال آن ها را برداشت وراهی شد...
وارد مغازه شد با ذوق گفت :
_ببخشید یه کمربند می خواستم . آخه فردا تولد بابامه.
_به به . مبارک باشه . چه جوری باشه ؟ چرم یا معمولی ، مشکی یا قهوه ای ،
پسرک چند لحظه به فکر فرو رفت .
فرقی نداره . فقط ... ، فقط دردش کم باشه...
اگر کلمه حبیبی نبود عرب ها نمیتونستند شعر بگن!
اگر درخت نبود هندی ها نمیتونستند فیلم بسازن!
اگر خیانت نبود کلمبیایی ها نیمتونستند سریال بسازن!
اگر دروغ نبود دختر و پسر های ایرانی نمیتونستن با هم حرف بزنن!
اگر بدلیجات نبود چینی ها نمیتونستند زنده بمونن!
اگر گوگل نبود دانشجوها نمیتونستند تحقیق کنند!
اگر فیس بوک نبود جوونا نمیتونستند فضولی کنند!
اگر فیلتر نبود آمار بازدید سایت های فیلتر اینقدر بالا نمی رفت!
اگر بانک نبود پیام های بازرگانی هم وجود نداشت !
و اگر این سوژه ها نبودند من نمیتونستم این پست رو بنویسم!
استاد سر کلاس گفت کسی خدا رو دیده؟ همه گفتند : نه !!
استاد گفت کسی صدای خدا را شنیده ؟ همه گفتند : نـــــه !!
استاد گفت کسی خدا را لمس کرده؟ همه گفتند : نــــــــــه!!
استاد گفت:پس خدا وجود نداره!!!
یکی از دانشجویان بلند شد و گفت :
کسی عقل استاد را دیده ؟ همه گفتند : نـــــه !!
کسی صدای عقل استاد را شنیده ؟ همه گفتند : نــــــــه !!!
کسی عقل استاد را لمس کرده ؟ همه گفتند : نــــــــــــــــه !!!
دانشجو گفت:پس استاد عقل نداره!!!
یک پیرمرد بازنشسته خانه ی جدیدی را در نزدیکی یک دبیرستان پسرانه خرید.یکی دوهفته ی اول همه چیز به خوبی و خوشی گذشت تا این که مدرسه ها باز شد.در اولین روز مدرسه پس از تعطیلی کلاس ها 3تا پسر بچه در خیابان ران افتادند و درحالی که بلند بلند باهم حرف میزدند،هرچیزی که در خیابان افتاده بود را شوت می کردند و سروصدای عجیبی به راه انداخته بودند.این کارها هرروز تکرار میشد و آسایش پیرمرد مختل شده بود.این بود که پیرمرد تصمیم گرفت کاری بکند.روز بعد که مدرسه ها تعطیل شد دنبال بچه هارفت و آنهارا صداکرد و گفت:بچه ها!شما خیلی بامزه هیتسن و از اینکه می بینم اینقدر بانشاط هستید خوشحالم.منم که هم سن و سال شما بودم همین کار را می کردم.حالا می خواهم لطفی در حق من بکنید.من روزی1000 تومان به شما میدهم که هرروز بیاید اینجا و همین کار را بکنید.بچه ها خوشحال شدند و به کارشان ادامه داند.تا آن که چندروز بعد پیرمرد به آن هاگفت:ببینید بچه ها!متاسفانه در محاسبه ی حقوق بازنشستگی من اشتباه شده و من نمی تونم روزانه بیشتر از 100 تومان بهتون بدم.از نظر شما که اشکالی نداره؟
بچه ها با تعجب و ناراحتی گفتند:100 تومان؟تو فکر می کنی ما حاضریم بخاطر 100 تومان این همه بطری نوشابه وچیزهای دیگر را شوت کنیم؟کور خوندی.ما دیگر نیستیم.
و از آن پس پیرمرد با آرامش در خانه ی جدیدش به زندگی ادامه داد.
گارسون : چه میل دارید؟ آب میوه؟ سودا؟ شکلات؟ مایلو (شیر شکلات)؟ یا قهوه؟
مشتری : لطفا یک چای !
گارسون : چای سیلان؟ چای گیاهی؟ چای بوش؟ چای بوش و عسل؟ چای سرد یا چای سبز؟
مشتری: سیلان لطفا
گارسون: چه جور میل دارید؟ با شیر یا بدون شیر؟
مشتری: با شیر لطفا
گارسون: شیر؟ پودر شیر یا شیر غلیظ شده؟
مشتری: شیر غلیظ شده لطفا
گارسون: شیر بز، شیر شتر یا شیر گاو؟
مشتری: لطفا شیر گاو.
گارسون: شیر گاوهای مناطق قطبی یا شیر گاوهای آفریقایی؟
مشتری: فکر کنم چای بدون شیر بخورم بهتره
گارسون: با شیرین کننده میل دارید یا با شکر یا با عسل؟
مشتری: با شکر
گارسون: شکر چغندر قند یا شکر نیشکر؟
مشتری: با شکر نیشکر لطفا
گارسون: شکر سفید، قهوه ای یا زرد؟
مشتری: لطفا چای را فراموش کنید فقط یک لیوان آب به من بدهید
گارسون: آب معدنی یا آب بدون گاز؟
مشتری: آب معدنی
گارسون: طعم دار یا بدون طعم؟
مشتری: ای بمیـــــــــــری الهــــــــی!!
ترجیح میدم از تشنگی بمیرم فقط به شرط اینکه تو خفه شی و گورتو گم کنی
راز دوستی در صدر قرار دادن عشق خداوند است.
راز دوستی در قسمت کردن شادیها با دیگران است.
راز دوستی در دوست داشتن بیقید و شرط دیگران است.
راز دوستی در توقع نداشتن از دیگری است نسبت به دیگران آزاده رفتار کن.
راز دوستی در این است که نیازهای دیگران را مقدم بر نیازهای خودت بدانی.
راز دوستی در این است که بیشتر گوش کنی تا دیگران را وادار به شنیدن کنی.
راز دوستی در این است که تغییر حالات خود را با خوشرویی و حسن نیت بپذیری.
راز دوستی در محترم شمردن است. به حقوق و دیدگاههای دوستت احترام بگذار .
راز دوستی در این است که هنگام صحبت با دوستان حواست کاملا جمع آنها باشد.
راز دوستی در این است که روابط خود با دوستانت را به روابطی استثنایی تبدیل کنی.
راز دوستی در این است که با موهبت دوستی عشق به خداوند را در خودت ایجاد کنی.
شهسواری به دوستش گفت : بیا به كوهی كه خدا آن جا زندگی میكند برویم .
میخواهم ثابت كنم كه او فقط بلد است به ما دستور بدهد ،
و هیچ كاری برای خلاص كردن ما از زیر بارمشقات نمیكند.
دیگری گفت : موافقم . اما من برای ثابت كردن ایمانم می آیم .
وقتی به قله رسیدند ، شب شده بود .
درتاریكی صدایی شنیدند : سنگ های اطرافتان را بار اسبانتان كنید و آن ها را پایین ببرید .
شهسوار اولیگفت : میبینی ؟
بعد از چنین صعودی ، از ما میخواهد كه بار سنگین تری را حمل كنیم .
محال است كه اطاعت كنم .
دیگری به دستور عمل كرد .
وقتی به دامنه كوه رسیدند ، هنگام طلوع بود
و انوار خورشید ، سنگ هایی را كه شهسوار مومن با خود آورده بود ، روشن كرد.
آن ها خالص ترین الماس ها بودند.
مرشد میگوید :
تصمیمات خدا مرموزند ، اما همواره به نفع ما هستند ...
زمانی کزروس به کوروش بزرگ گفت چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود بر نمی داری و همه را به سربازانت می بخشی.
کوروش گفت اگر غنیمت های جنگی را نمی بخشیدیم الان دارایی من چقدر بود؟ ...
گزروس عددی را با معیار آن زمان گفت.
... کوروش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت برو به مردم بگو کوروش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد.
سرباز در بین مردم جار زد و سخن کوروش را به گوششان رسانید.
... ... مردم هرچه در توان داشتند برای کوروش فرستادند.
وقتی که مالهای گرد آوری شده را حساب کردند، از آنچه کزروس انتظار داشت بسیار بیشتر بود.
کوروش رو به کزروس کرد و گفت : ثروت من اینجاست.
اگر آنها را پیش خود نگه داشته بودم، همیشه باید نگران آنها بودم.
من باور دارم …
که دو نفر ممکن است دقیقاً به یک چیز نگاه کنند و دو چیز کاملاً متفاوت را ببینند.
من باور دارم …
که صرفنظر از اين که چقدر دلمان شکسته باشد دنيا به خاطر غم و غصه ما از حرکت باز نخواهد ايستاد.
که زندگى ما ممکن است ظرف تنها چند ساعت توسط کسانى که حتى آنها را نمىشناسیم تغییر یابد.
من باور دارم …
که گواهىنامهها و تقدیرنامههایى که بر روى دیوار نصب شدهاند براى ما احترام و منزلت به ارمغان نخواهند آورد.
من باور دارم …
که کسانى که بیشتر از همه دوستشان دارم خیلى زود از دستم گرفته خواهند شد.
من باور دارم …
« شادترین مردم لزوماً کسى که بهترین چیزها را دارد نیست
بلکه کسى است که از چیزهایى که دارد بهترین استفاده را مىکند. »
نلسون ماندلا
به سلامتی پدری که طعم پدر داشتن رو نچشید ،اما واسه خیلی ها پدری کرد
به سلامتی پدری که کفِ تموم شهرو جارو میزنه که زن و بچش کف خونه کسی رو جارو نزنن..
وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه…
و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستش ، دلت میخواد بمیری
خورشید هر روز دیرتر از پدرم بیدار می شود اما زودتر از او به خانه بر می گرددبه سلامتی هرچی پدره
تصور، خیالپردازی و پروراندن ایدههای گاه احمقانه یکی از مهمترین وظایف یک طراح صنعتی به خصوص در وادی خودروسازی است. هر طراحی از اتودهای اولیه کار خود را آغاز میکند و آنها را میپروراند و اگر بخت و اقبال یارش باشد، میتواند از این تفکرات خام اولیه، محصولی جذاب و چشمگیر در جادهها و خیابانها یا گوشه کلکسیونهای میلیون دلاری بسازد. البته ایدههایی که به تجاریسازی و تولید انبوه میانجامند را میتوان موفقترینها دانست و مواردی که تنها به ساخت نمونه کانسپت (مفهومی) ختم میشوند نیز تولیداتی خاص است که نظر بسیاری از علاقمندان را به خود جلب مینماید. بیایید با هم به 10 خودروی کانسپی که نفس انسان را به شماره میاندازد، نگاهی بیاندازیم.
این خودروی کانسپت توسط طراح خودرویی به نام سر ویرجیل اگزنر اتود زده شده که حاصل نبوغ ذاتی این طراح بوده و از ظاهر عجیب و غریبی بهره میبرد. XNR ظاهری بنیادین، نامتقارن و بینظیر دارد و بر بستر شاسی یک خودروی پلیموث والیانت ساخته شده است. درب موتور سمت راننده حالت محدب و ملاقه مانندی دارد که نهایتاً به یک شیشهی جلوی منحنی ختم میشود.
اگر چند سال پیش می شنیدیم که هوای تهران در وضعیت هشدار قرار دارد، حسابی می ترسیدیم و جا می خوردیم و شاید حتی از ترس خفه شدن (!) از خانه بیرون نمی آمدیم و ..
حالا مدت هاست که دیگر آلودگی هوای تهران، حتی در حد هشدارش هم کسی را متعجب نمی کند و این توصیه ها که «گروه های آسیب پذیر مانند بیماران قلبی، بیماران آسمی، سالمندان، بچه ها و ... از منزل خارج نشوند» یا «سعی کنید سفرهای درون شهری را به حداقل برسانید و بیشتر از وسایل نقلیه عمومی استفاده کنید» و ... آنقدر تکراری است که شاید دیگر رغبتی برای شنیدنش نباشد! البته شاید بهتر باشد چند روزی را در تقویم به عنوان روزهای آلودگی هوا ثبت و از پیش برایش برنامه ریزی کرد! به هر حال بحث آلودگی هوا تا زمانی که به صورت اساسی حل نشود، همچنان ادامه خواهد داشت؛ هر سال شادی زمستانی مان سیاه می شود و حتی یک تعطیلی ۳،۲ روزه هم نمی تواند از شدت سردرد و تهوع و تنگی نفس مان کم کند.
(...ادامه ی مطلب...)
زندگی چه می گوید؟
امروز كه از خواب بيدار شدم
از خودم پرسيدم: زندگي چه مي گويد؟
جواب را در اتاقم پيدا كردم...
پنكه گفت: خونسرد باش!
سقف گفت: اهداف بلند داشته باش!
پنجره گفت: دنيا را بنگر!
ساعت گفت: هر ثانيه باارزش است!
آيينه گفت: قبل از هر كاري، به بازتاب آن بينديش!
تقويم گفت: به روز باش!
در گفت: در راه هدف هايت، سختي ها را هُل بده و كنار بزن!
زمين گفت: با فروتني نيايش كن!
دوست ، تقدیر گریزناپذیر ما نیست. برادر خواهر پسر خاله و دختر عمو نیست که آش کشک خاله باشد.
دوستی انتخاب است. انتخابی دو طرفه که حد و مرز و نوع آن به وسیله همان دو نفری که این انتخاب را کرده اند تعریف می شود.
با دوستانمان میتوانیم از همه چیز حرف بزنیم و مهم تر آنکه می توانیم از هیچ چیز حرف نزنیم وسکوت کنیم.
با دوستانمان میتوانیم درد دل کنیم و مهم تر آنکه می شود درد دل هم نکرد و بدانیم که می داند.
از دوستانمان می توانیم پول قرض بگیریم و اگر مدتی بعد او پول خواست و نداشتیم با خیال راحت بگوییم نداریم. و اگر مدتی بعد تر دوباره پول احتیاج داشتیم و او داشت دوباره قرض بگیریم.
با دوستانمان میتوانیم بگوییم: امشب بیا خونه ما دلم گرفته و اگر شبی دیگر زنگ زد و خواست به خانه مان بیاید و حوصله نداشتیم بگوییم : امشب نیا حوصله ندارم.
با دوستانمان می توانیم بخندیم می توانیم گریه کنیم می توانیم رستوران برویم و غذا بخوریم می توانیم بی غذا بمانیم و گرسنگی بکشیم می توانیم شادی کنیم می توانیم غمگین شویم میتوانیم دعوا کنیم. می توانیم در عروسی خواهر و برادرش لباس های خوبمان را بپوشیم و فکر کنیم عروسی خواهر و برادر خودمان است. و اگر عزیزی از عزیزان دوستانمان مرد لباس سیاه بپوشیم و خودمان را صاحب عزا بدانیم. با دوستانمان میتوانیم قدم بزنیم می توانیم نصف شب زنگ بزنیم و بگوییم : پاشو بیا اینجا و اگر دوستمان پرسید چی شده؟ بگوییم :حرف نزن فقط بیا. و وقتی دوستمان بی هیچ حرفی آمد خیالمان راحت باشد که در این
دنیا تنها نیستیم با دوستانمان می توانیم حرف نزنیم کاری نکنیم جایی نرویم و فقط از اینکه هستند
خوشحال و خوشبخت باشیم.
نـگاهی به آینـده نـزدیک تـلفن های هوشمنـد
نمایشگر ادامه در ادامه مطلب بچه های گل
چیزی به سال 2013 نمانده و تمام کمپانی ها با سخت کوشی فراوان روی محصولاتشان کار می کنند. کاربران هم می خواهند که هر چه زودتر بهترین محصولات به میدان بیایند تا پادشاه بازار را بخرند ولی بازی تخت شاهی، همیشه پویا در جریان است و هنوز محصول قبلی به تخت عادت نکرده، مدعیان جدید می آیند و با نمایشگر بزرگتر، پردازنده قوی تر یا حافظه بیشتر آن را به چالش می کشند.
اما شاید هم در آینده سخت افزارهای درون تلفن ها چندان مهم نباشند چون دنیای تکنولوژی به سمت رایانش ابری در حرکت است و وقتی پردازش در ابرها انجام شود، تلفن ها می توانند از شر رقابت سخت افزاری راحت شوند، البته نه تا چند سال آینده. ما همچنان باید حدس و گمان ها درباره سخت افزارهای آینده را دنبال کنیم تا بتوانیم در بهترین زمان، خرید مناسبی داشته باشیم. در ادامه مطلب با ما همراه باشید تا نکاتی را درباره تلفن های آینده بر شماریم.
همین که در حال آماده شدن برای CES 2013 بودیم سامسونگ خبر از معرفی نمایشگرهای منعطف در لاس وگاس داد. البته آن طور که در فیلم های علمی تخیلی دیده می شود نه، ولی به هر حال این نوآوری هم کم کم دارد به سطح مناسبی می رسد. آیا این پیشرفت ها به معنای رسیدن به آن آینده ای است که همه فکرش را می کنیم: نمایشگر و تلفنی کاملاً منعطف که شبیه کاغذ تا شوند و در جیب جا بگیرند؟
در سمت دیگر، نمایشگر تلفن های امروزی چنان چگالی پیکسل بالایی دارند که آنها را از فاصله طبیعی با چشم غیر مسلح نمی توانیم تشخیص دهیم. با این حال باز هم بالا رفتن چگالی ادامه دارد. چرا؟ به همان دلیلی که از کوه ها بالا می رویم: چون می توانیم. چگالی پیکسل در نمایشگرهای کوچک ارتباط مستقیمی با رزولوشن دارد و ما همیشه عاشق رزولوشن بالا بوده ایم.
خب، انتظارات برای سال آینده در چه حدی است؟ به گمان ما نمایشگرهای منعطف سال آینده آن چیزی که در فیلم های تخیلی دیده ایم نخواهند بود. در بهترین حالت ویژگی انعطاف پذیری آنها را به عنوان یک مشخصه جدید بر روی تلفن هایی مشابه تلفن های فعلی خواهیم دید. نمایشگر منعطف بر روی تلفن های فعلی، می تواند برای تولید بازخوردهای لمسی و بازسازی بافت اجسام در حال نمایش استفاده شود که فایده بیشتری هم به حال کاربران دارد.
همچنین با بهبود رزولوشن، کمپانی ها شروع خواهند کرد به تمرکز بر روی بهبود رنگ و نه افزایش بیش از پیش چگالی زیرا این مورد هنوز جای کار بیشتری دارد. می توانید چند تلفن را کنار هم بگذارید و بعد ببینید که چقدر رنگ مشکی یا سفید در آنها متفاوت است.
همه ایرانیا کلاً فقــط نیگا میکنن ..
اعدام باشه نیگا میکنن...
دعوا باشه نیگا میکنن...
تصادف باشه نیگا میکنن....
پیرزن 80 ساله تا دختر 4 ساله باشه نیگا میکنن...
طرف با زنش باشه نیگا میکنن....
ماشین قراضه سوار باشی نیگا میکنن....
ماشین آخرین سیستم سوار باشی نیگا میکنن....
گرونی میشه نیگا میکنن...
کلاً هرچی باشه نیگا میکنن
******
בنبــال کســے مے گردم کـﮧ تــوے بهــار کـﮧ زنگ بزنــم بـבوטּ هیــچ בلــیلے بگم: سر اینكــه בستاے گره شده مون توے جیب كـے باشـﮧ بعـבا تصمیم میگیریـــم ..."
"مــیاے بریم زیر ایــن رگبــار وُ هــواے خوش قدم بزنیمـ ؟! "
בر جوابـــم فقط بگـﮧ :
" نیـــم ساعت בیگــــﮧ کــجا باشم ؟! "
توے تابستــوטּ کـﮧ زنگ بزنم بـבوטּ هیچ בلیلے وُ بگــم:
" میــاے بریم خیابون ولیعصر از ونک تا هرجــا شـב قدم بزنــیم ؟! "
בر جوابــم فقط بگـﮧ :
" ناهار اونجـــایــے کـﮧ من میــگم ... "
توے پاییــز کـﮧ زنگ بزنــم و بـבوטּ هیچ בلیلے بگم :
" میاے صــداے ناله ے برگهاے سعد آباد و בر بیاریم خش خش صدا بدَטּ ؟! "
בر جوابــم فقط بگـﮧ :
" בوربینتم بیـــار... "
توے زمستــون زنگ بزنم بـבوטּ هیــچ בلیلے بگم:
" چنارهاے ولیعصـــر منتظرטּ با یـﮧ عالمه برف !! "
بعــב با ترבید بگـــم :
" میــاے کـﮧ ؟! "
בر جوابـــم بـבون مکث بگـﮧ :
" یـﮧ جفت בستکــش میارم فقط ... یـﮧ لنگــه من ، یـﮧ لنگــه تو ...
راهی برای رفتن...
نفسی برای بریدن...
کوله بارم بر دوش...
مسافر میشوم گاهی…
عشقی برای خواندن...
بغضی برای شکفتن...
خاطراتم در دست...
بازیچه میشوم گاهی…
نگاهی در راه...
اعتمادی پرپر...
پاهایم خسته...
هوایی میشوم گاهی…
فکرهای کوتاه...
صبری طولانی...
صدایی در باد...
زمستان میشوم گاهی…
روزهای رفته...
ماه های مانده...
تقویم ام بی تاب...
دلم تنگ میشود گاهی…
جای پایی سرد...
رد پایی گنگ...
در این سایه ی تنهایی...چه بی رنگ میشوم گاهی…
من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟
پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم:
تنهاییت برای من …
غصه هایت برای من …
همه بغضها و اشکهایت برای من ...
بخند برایم بخند...
آنقدر بلند...
تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را…
صدای همیشه خوب بودنت را...
دلم برایت تنگ شده...
آهـــــــــــــای تو ...
"دوستت دارم"
هیچکس باور نمیکند
که من
به خاطر صدایی که
دوباره بشنوم
در کوچه های شبانه
تلف شدم... مردم...
تو صدای دل انگیز پیانویی بودی
که در یک شب مهتابی
در کلبه ای مجهول به گوش می رسید
هیچ کس باور نمیکند
که من
به خاطر….
بـآ اِحـتـیـآطـ مَـرآ وَرَق بِـزَن ... تـَمـآمـ ِ عـآشِـقـآنـه هـآیـَمـ دَرد مـے کُـنَـد
سلام به همه ی شما دوستای گلم
سال نوی میلادی رو به تک تکتون تبریک میگم مخصوصا
به ارمنی ها و مسیحی های عزیزی که چه
در ایران و چه در خارج از کشور الان دارن این مطلب رو می خونن.
امیدوارم امسال بابانوئل واستون به جای کادوی زیبا
تقدیر زیبا هدیه بیاره ...
یک دنیا خوشبختی
یک عشق الهی
یک عمر سلامتی
یک بغل آرزوهای رنگی
یک کریسمس سرشار از شادی
یک سال پراز موفقیت و اتفاقای خوب
و از همه مهمتر
یه دل آسمونیه همیشه پاک
تقدیر خوب رو الان نمی تونین حس کنین
اما در آینده می فهمین بهترین آرزو رو براتون داشتم.
دوستون دارم...
مواظب خودتون باشین...به خدا میسپارمتون...
ریشه ی لغوی کریسمس
واژه کریسمس (به انگلیسی: Christmas)، به معنای «مراسم عشای ربانی (مَس) در روز مسیح» در حدود سال ۱۰۵۰ میلادی به صورت واژه Christes maesse در انگلیسی قدیم به معنی «جشن مسیح»، وارد زبان انگلیسی گردید و محققان معتقدند، گونه کوتاهتر آن یعنی Xmas شاید در قرن سیزدهم برای نخستین بار به کار رفته باشد. واژه قدیمیتر «یول» (Yule) احتمالاً از واژه آلمانی jōl یا انگلوساکسونی geōl که به جشن انقلاب زمستانی اشاره دارد، مشتق شدهاست. واژههای متناظر در دیگر زبانها چون، نَویداد (Navidad) در اسپانیایی، ناتاله (Natale) در ایتالیایی و نوئل (Noël) در فرانسوی، همگی معنای «میلاد» را تداعی میکنند و واژه آلمانی «وایناختِن» (Weihnachten)، به معنی «شب تقدیسشده» میباشد.
بابانوئل
در سده چهارم میلادی، یکی از اسقفهای آسیای صغیر (ترکیه امروز) به خاطر رفتار مهربانانه اش با کودکان شهرت یافت. این شخص که بعدها به سنت نیکولاس (نیکولاس قدیس) شهرت یافت، در نقاشیهای قرون وسطا و عصر رنسانس به شکل مردی بلند بالا با چهرهای جدی و نجیبانه نشان داده شدهاست و تا حدود قرن شانزدهم، جشن مخصوص او در روز ششم دسامبر در سراسر اروپا برگزار میگردید، اما از آن پس، این جشن، تنها به پروتستانهای هلند منحصر گردید. مهاجران هلندی که به آمریکای شمالی کوچ کردند، این رسم را با خود به آن کشور بردند و در آنجا بود که نام او به سانتا کلوز (به انگلیسی: SANTA CLAUS) تغییر یافت.
آیین های کریسمس
برگزاری کریسمس در کشورهای مختلف مسیحی بنا به سنت و رسم و رسوم آنان، تفاوتهایی نیز با یکدیگر دارد. اما مشترکات این مراسم این است که: مسیحیان برای جشن گرفتن میلاد عیسی مسیح به کلیساها میروند، در منزل یک درخت کاج را تزیین و چراغانی میکنند و در خیابانها و کوچهها دستهدسته سرودهای پرستشی و شکرگزاری اجرا مینمایند.
درخت کریسمس
امروزه در تمام جهان درخت سرو نماد مهم کریسمس است. اما درخت سرو در آئینهای پاگان و فرهنگ قدیم ایران نیز بسیار مهم بوده و درخت جاودانگی تلقی می شده است هنوز در بسیاری از نقاط ایران به درخت سرو با نگاه تقدس نگاه می شود داستان درخت سرو کاشمر-سرو کشمر و بریده شدن آن بدستور خلیفه عباسی یکی از مطالب تاریخی در مورد تقدس درخت سرو است در خراسان و بطور مشخص در زیبد درخت سروی وجود دارد که در یکصد سال گذشته بارها بخاطر رفتار مردمان سنتی و نوگرایان بر سر تقدس درخت درگیری بوجود آمده است.در اکثر شهرهای قدیمی آسیای میانه هنوز هم بر درختان سرو روش و یا تکه پارچه ای گره می زنند به امید اینکه گره از مشکل آنها گشوده شود و به آرزوی خود برسند.
تاریخچه ی جشن کریسمس
در دوران ما قبل تاریخ، مردم سرزمینهای مختلف، فرا رسیدن نیمه زمستان را – که شبها به تدریج کوتاه میشد و طول روزها افزایش مییافت - با آتش افروزی و آیینهای قربانی و مراسم سنتی جشن میگرفتند. رومیان، این روزها را جشن " ساتورنالیا "، مینامیدند و در ماه دسامبر، چند هفته را به شادمانی و قمار بازی میگذراندند. قبایل ژرمن شمال اروپا نیز نیمه زمستان را با عیش و نوش و مراسم مذهبی جشن میگرفتند. جامعه مسیحیت اولیه، میان تاریخ واقعی میلاد عیسی مسیح و مراسم مذهبی بزرگداشت این واقعه، فرق مینهاد. در دو قرن نخست پیدایش آیین مسیحیت، بازشناسی تاریخ زادروز شهدای مسیحی و به پیروی از آن، عیسی، با مخالفتهای بسیاری در بین پیروان این آیین روبرو شد. عده بسیاری از پدران کلیسا، نظرات نیشدار و کنایهآمیزی در خصوص برپایی جشن تولد افراد در ادیان پاگانیسم (آیینهای دگرکیشی یا چندخدایی) داشتند و در واقع از دید کلیسا، این روزِ جانسپاری قدیسان و شهدا بود که میبایست به عنوان روز واقعی به دنیا آمدن آنان، گرامی داشته شود. منشا دقیق انتخاب روز ۲۵ ماه دسامبر به عنوان میلاد عیسی مسیح در پردهای از ابهام قرار دارد و تاریخدانان در مورد آنکه مسیحیان از چه زمانی شروع به برپاداشتن جشن میلاد مسیح نمودند، راسخ نیستند. گرچه اناجیل چهارگانه در عهد جدید، تولد عیسی را با جزئیات شرح میدهند، ولی هیچ تاریخی در آنها ذکر نشدهاست.روز ۲۵ دسامبر، برای نخستین بار در سال ۲۲۱ پس از میلاد، در نوشتههای یای سکستوس ژولیوس آفریکانوس (اولین تاریخنگار مسیحی) به عنوان روز تولد مسیح، انعکاس یافته و بعدها به طور فراگیر در عالم مسیحیت پذیرفته شدهاست.
اما بیشتر محققان معتقدند که این روز در امپراتوری روم جایگزینی برای جشن «روز تولد خورشید شکست ناپذیر» (dies solis invicti nati) که در هنگامه انقلاب زمستانی به عنوان نماد نوزایی خورشید، به دور افکندن زمستان و ندای تولد دوباره بهار و تابستان برگزار میشد، رایج گردید و در واقع کریسمس، صورت «مسیحی شده» این جشن است. پیش از پذیرفتن آیین مسیحیت به عنوان دین رسمی روم در قرن چهارم میلادی، رومیان هر ساله در روز ۱۷ دسامبر در جشنی به نم ساتورنالیابه سیاره کیوان (ساتورن)، ایزد باستانی زراعت، احترام مینهادند. این جشن تا هفت روز ادامه میافت و انقلاب زمستانی را که طبق گاهشماری یولیانی باستان حدوداً در ۲۵ دسامبر واقع میشد، شامل میگردید. هنگام عید ساتورنالیا، رومیها اقدام به برپاداشتن جشن و سرور، به تعویق انداختن کسب و کار و منازعات، هدیه دادن به همدیگر و آزادکردن موقتی بردهها مینمودند. همچنین آیین رازآمیز میترائیسم، بر پایه پرستش ایزد باستان ایران زمین،میترا، در سرزمینهای تحت فرمانروایی روم باستان اشاعه زیادی یافته بود و بسیاری از رومیان، رویداد بلندتر شدن روزها به دنبال انقلاب زمستانی را با شرکت کردن در مراسمی به منظور بزرگداشت زادروز میترا، در ۲۵ دسامبر جشن میگرفتند. این جشنها و سایر مناسک تا اول ژانویه ادامه میافت که رومیان این روز را نخستین روز ماه و سال جدید میدانستند.
کلیسای کاتولیک روم روز ۲۵ دسامبر را به عنوان زادروز مسیح برگزید تا به مراسم پاگانیسم در آن زمان معنا و مفهوم مسیحی بخشد. برای نمونه، کلیسا جشن زادروز میترا خدای نور و روشنایی را با جشن بزرگداشت زادروز عیسی که عهد جدید او را نور و روشنی جهان مینامد، جایگزین نمود. کلیسای کاتولیک با این امید که پیروان آیین میترا را به آیین مسیحیت وارد کند، به انها اجازه داد تا به عنوان بزرگداشت زادروز مسیح به برگزاری جشن و سرور خود در تاریخ معین شده پیشین ادامه دهند.
(منبع:ویکی پدیا)
شعر "شب برفی کریسمس"
خانه ای کوچک و زیبا
در جنگلی بزرگ
با درختانی بلند
و پوشیده از برف
به غیر از آدم برفی
که لبخندی بر لب دارد
همه کنار آتش بخاری جمع اند
و چه شادمانه و خوشبخت
سال نو را با هم
و در کنار درخت کاج تزئین شده
جشن می گیرند
و بیرون
دانه های بلورین برف
آرام آرام پایین می آیند
در شب برفی کریسمس...
شعر "آدمک برفی"
طلسمم کرده ای آری شبیه آدمک برفی
پراز فریاد تکراری شبیه آدمک برفی
مراازنو تراشیدی ز جنس سرد برف و بعد
نمودی پرده برداری شبیه آدمک برفی
سرش ازمن تنش ازمن نگاه برفی اش از تو
میان چار دیواری شبیه آدمک برفی
وجودم برف باریدو زمستان حضورم را
نگفتی دوستم داری شبیه آدمک برفی
وطفلی کودک قلبم زکامی سخت میگیرد
تو از گرمای بیزاری شبیه آدمک برفی
دلم تنهاست مثل تو دلم اینجاست مثل تو
ودراین آخر کاری شبیه آدمک برفی
شعر "سال نو میلادی و عید کریسمس مبارک"
میلاد مسیح و عید کریسمس
عید است و شادی
نه عید نوروز
جشن مسیحاست
نامش , کریسمس
آغوش مریم
نوری مبین است
بس می درخشد
آن روح ماهش
بلبل زشادی
با صد ترانه
بر شاخه شاخه
هی می زند پر
فصل زمستان
چه نوبهاری است
دشت و دمن شد
با غنچه زیبا
شبنم به گلها
ناز است و غلطان
رویایی گشته است
دنیای گلها
تن پوش روشن
هرجا صفا یی است
از سوز سردی
آنجا نمایان
صد لاله در باغ
بر سبزه حالی است
این لطف و رحمت
از آن الله است
شیشه ای میشکند
یک نفر میپرسد
که چرا
شیشه شکست؟
یک نفر میگوید:
شاید این رفع بلاست
دیگری میپرسد
شیشه پنجره را باد شکست؟
دل من سخت شکست
هیچ کس هیچ نگفت
غصه ام را نشنید
از خودم میپرسم"
ارزش قلب من از شیشه پنجره هم کمتر بود؟
زندگی تکه کاهی است که کوهش کردیم
زندگی کوه بزرگی است که کاهش کردیم
زندگی نیست به جز نم نم باران بهار
زندگی نیست به جز دیدن یار
زندگی نیست به جز عشق٬ به جز حرف محبت به کسی
ورنه هر خار و خسی زندگی کرده بسی
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد
دو سه تا کوچه و پس کوچه و اندازه یک عمر بیابان دارد
۱. یکی دلش به صد دل بنده..
2. یکی صد دل, به یه دل می بنده..
3. یکی یه دل , به یه دل می بنده و تا اخر پایبنده..
4. یکی نمی دونه دلش به کی بنده..
5. یکی هر بار به یکی دل می بنده..
6. یکی دل می بنده که بخنده..
7. یکی هم دلش اکبنده , مونده به کی دل ببنده
8. یکی هم دلش شکسته و منتظره یه بنده حالا تو دلت شماره چنده؟
شــبا وقـــتی که ب.. خــــــدا هـــم با تو بید
تا وقـــــتی که نــخوابی تو .. ازت چـــــش ور نمیداره خـــدا میبـــینه حالـر.. خدا میـــدونه حسـت رو از اون بالا میــــــــــاد پایین .. خدا مـــیگیره دستت رو خدا میــــدونه تــــو قلبت .. چه اندازه تــــــو غم داری خدا میـــدونه تــــــــــو دنیا .. چه چیزی رو تو کم داری خدا نزدیک قلب توســـــت .. با یک آغــــــــوش وا کرده نذار پلکاتــــو روی هم .. اگـــــه قلبت پـــــره درده
فقـــــــــط باید تو با یادش .. توی هر لحظه همراه شی