داستان های کوتاه اس ام اسی

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | شنبه 2 مهر 1390 |

 داستان های اس ام اسی هم رسید

 ازشون لذت ببرید.

داستان اس ام اسی :: حاکم و پیرمرد

روزی حاکم پیرمردی را دید که با لباسی نازک در سرمای زمستان نگهبانی میداد متاثر شد و لباس خود را به پیرمرد داد پیرمرد قبول نکرد ولی حاکم به او قول داد که لباس گرمی برای او خواهد آورد حاکم آن پیرمرد را فراموش کرد تا یک روز خبر اوردند یکی از نگهبانها از سرما مرده است و نامه ای خطاب به حاکم نوشته من سالها با همین پوشش نگهبانی دادم و سرما مرا از پای درنیاورد ولی وعده لباس گرم تو مرا از پای درآورد.


داستان اس ام اسی :: بیست سال بعد
 تَرکِش حرکت کرد . مرد مُرد.

برای مشاهده ی همه داستانها به ادامه مطالب مراجعه کنین



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





آخرین مطالب پست شده
√ افسانـــ ـه
√ نفرین
√ شکارچی
√ فقط محض خنده
√ لیست جدید ممنوع​ التصویر​ شده های ایران! (فقط بخند)
√ 14 روش کارامد برای خوشمزه کردن غذا!!!!
√ دکتر ناشی
√ عشق واقعی
√ سادگـــــــــــی...
√ چند نکته ی مهم
√ خدا وجود نداره!؟!!
√ پ ن پ های باحال تصویری
√ پیرمرد زبل!!!!!!!!!
√ چرا نباید به یک رستوران 5 ستاره رفت؟
√ به راستی راز دوستی در چیست ؟
√ داستانک زیبا و آموزنده شهسوار
√ داستانک زیبا و آموزنده از کوروش کبیر
√ من باور دارم …
√ به سلامتی همه پدرها
√ چکیده ای از کتاب این کارو نکن این کاروبکن