جوکستان و طنز

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | 18 آبان 1391 |
يه روز غضنفر ميره خواستگاري,مي بينه دختره سيبيل داره.بهش ميگه شما چرا سيبيل داري؟ دختره گريه مي كنه. غضنفر مي ره از دلش در بياره, ميگه چرا گريه مي كني؟ مرد كه گريه نمي كنه.

غضنفر سوار ماشين تهرونيه بوده، تهرونيه هم يهو كل ميگذاره، پاشو ميگذاره رو گاز.. سرعت 100... 150...160... بعد برميگرده به غضنفر ميگه: ترسيدي؟! به خودت شاشيدي؟! غضنفر ميگه: سيكتير بابا!! بيا بهت سرعت نشون بدم! خلاصه تهرونيه رو ميبره سوار پيكانش ميكنه، بعد پاشو ميگذاره رو گاز.. سرعت 100.... 120...140...160... 180... برميگرده به تهرونيه ميگه: حالا ترسيدي؟ به خودت شاشيدي؟! تهرونيه ميبينه اين يارو كله خره، داره همينجور گاز ميده.. ميگه: آره بابا شاشيدم.. بيخيال شو! غضنفر برميگرده ميگه: الان ديگه بريني هم فايده نداره، ترمز بريده!!!

قزوينيه هفت جلد مثنوي مي‌نويسه به اسم خسرو و فرهاد 

يه روز غضنفر يه جيرجيرك مي گيره تا صبح روغن كاريش ميكنه...

زنِ غضنفر دو قلو ميزاد،‌ غضنفر ميره صورت حساب بيمارستان رو حساب كنه،‌ به يارو ميگه:‌ حاج آقا ارزون حساب كن هردوشو ببرم! 

از غضنفر می پرسن قویترین حیوان چیه؟ میگه:مورچه   میگن:چطور؟؟؟میگه:آخه یبار یه مورچه رفته بود تو پریز برق خواستم درش بیارم یه لگد زد 10 متر پرتم کرد. 

غضنفر توی قرعه کشی شرکت میکنه ۶ماه زندان برنده میشه

غضنفر سرش ميخوره به ميلة وسط اتوبوس، جا به جا ولو ميشه كف اتوبوس. بعد از چند لحظه، چشماشو باز ميكنه ميبينه ملتي كه واستادن بالا سرش ميله رو گرفتن، ميگه: ولش كنين ببينم چي ميگه! 

يك بابايي داشته از سر كار برميگشته خونه، يهو ميبينه يك جمع عظيمي دارن تشييع جنازه ميكنند، منتها يجور عجيب غريبي: اول صف يك سري ملت دارن دو تا تابوت رو ميبرن، بعد يك يارو مرده با سگش راه ميره، بعد ازون هم يك صف 500 متري ملت دارن دنبالشون ميرن. يارو كف ميكنه، ميره پيش جناب سگ دار، ميگه: تسليت عرض ميكنم قربان، خيلي شرمندم...ميشه بگيد جريان چيه؟ يارو ميگه: والله تابوت جلوييه خانممه، پشتيش هم مادر خانومم... هردوشون رو ديشب اين سگم پاره پاره كرده! مرده ناراحت ميشه، همينجور شروع ميكنه پشت سر يارو راه رفتن، بعد از يك مدت برميگرده ميگه: ببخشيد من خيلي براتون متاسفم، ميدونم الانم وقت پرسيدن اينجور سوالا نيست، ولي ممكنه من يك شب سگ شما رو قرض بگيرم؟! مرده يك نگاهي بهش ميكنه، اشاره ميكنه به 500 متر جمعيتي پشت سر، ميگه: برو ته صف!

غضنفر سیگارش روشن نمی شده میزاره تو سرازیری حلش میده..

یه بار یه قورباغه با یه طوطی ازدواج می کنه بعد بچه شون می شه قوطی. 

دكتر نظام وظيفه پسر لاغري را معاينه كرد و در برگه نوشت:

- معاف، به دليل ضعف جسماني.

پسر لاغر با خوشحالي گفت: آخ جون! فوري مي‏رم زن مي‏گيرم.

دكتر نوشت: و همچنين ضعف عقلاني...

غضنفر خودشو می زنه به کوچه علی چپ گم میشه.

غضنفر اسم بچه شو می زاره رستم می ترسه صداش کنه.

 قزوينيه يه كيسه برنج تبرك ميخره درشو باز ميكنه ميگه اِ اِ اِ اِ اِ ..... پس حميدش كو؟؟؟؟؟؟؟؟

غضنفر تو چشمش اشغال می ره می ره سا عت ۹سر کوچه.

زن گفت: به نظر من با استفاده از عقل مي‏شه جلوي بسياري از موارد طلاق رو گرفت.

مرد گفت: و همچنين جلوي بسياري از ازدواج‏ها رو.

عمليه شب جمعه‌ نشسته بوده تو حياط واسه خودش بساط ميزوني جور كرده بوده و تو حال بوده، كه يهو يك توپ از آسمون مياد ميزنه بساط منقل و وافورش رو به گند ميكشه. خلاصه بدبخت صاب وافور همينجوري هاج و واج نشسته بوده داشته به شانس گند خودش لعن و نفرين ميفرستاده، كه يهو صداي زنگ در بلند ميشه و حالا زنگ نزن كي زنگ بزن! جناب عملي با هزار بدبختي، خودشو ميرسونه دم در، ميبينه پشت در يك بچه ده-يازده ساله واستاده، هي داد ميزنه: توپم...توپم! يارو خيلي شاكي ميشه، ميگه: اي بي ظرفيت! بابا خوب منم توپم... ديگه نميام كاسه كوزه مردم رو بهم بزنم كه! 

غضنفر داشته پشت بوم خونش رو آسفالت ميكرده آسفالت زياد مياره‌ سرعت گير ميذاره 

به غضنفر می گن شغلت چیه؟می گه:یه اطلاعاتی هیچ وقت شغلشو به کسی نمی گه 

به رشتيه ميگان از زنت ميترسي؟

ميگه كي؟ من؟ عين سگ   

غضنفر پلیس مخفی می شه الان سه ساله ازش خبری نیست

غضنفر تو جبهه بوده از هر طرف خمپاره ميومده يكي داد ميزنه سنگر بگيريد غضنفر از اون ور ميگه واسه من بربري بگيريد 

به غضنفر میگن چی شد معتاد شدی یک با بچه ها قرار گذاشتیم روزهای تعطیل یکم تفریحی بکشیم یکدفعه عید شد و دو هفته تعطیل شد. 

پسره: من تا 25 سالم نشه ازدواج نمي‏كنم.

دختره: منم تا ازدواج نكنم 25 سالم نمي‏شه. 

به یک پاندا میگن بزرگترین آرزویی که داری چیه میگه عکس رنگی بگیرم.!!!

به غضنفر میگن تبريک میگيم پدر شدی!!! میگه ايييول پس به خانومم نگيد ميخوام سورپريزش کنم 

تو قزوين زلزله مياد از سقف يه بچه ميفته پائين قزوينيه می‌گه : اه‌ه‌ه‌ه هنوز زلزله تموم نشده ، کمک مردمی رسید.

به یک اسکلته می گن یک دروغ بگو می گه تپلویم تپلو صورتم مثل هلو !!! 

یه بار چهارتا لور سوار اسانسور میشن هر کاری میکنن اسانسور حرکت نمیکنه بعد یه اقایی با کیف سامسونت وکت وشلوار می اد اسانسور راه می افته میگن بعد با هم می گن به سلامتی اقای راننده صلوات

چوپان دروغگو میمیره میبرنش اون دنیا میگن اسمت چیه میگه دهقان فدا کار

قزوينيه تو صف نون وايي بوده که شاطر ميگه نون تموم شد همه داشتن ميرفتن که قزوينيه ميگه نون تموم شده چرا صفو به هم میزنید؟

به گوسفنده می گن بزرگ ترین ارزوت چیه میگه یک بارم شده جلو وانت بشینم

غضنفر رو براي اولين بار مي برند توي هلي کوپتر ، توي آسمان از سمت چپي اش مي پرسه : شما گرمتونه ؟ طرف مي گه : نه. از سمت راستي اش مي پرسه شما گرمتونه ؟ اون يکي هم مي گه نه. بعد غضنفر بلند مي گه : آقاي خلبان هيچ کس گرمش نيست. اون پنکه سقفي رو خاموشش کن

میدونی چرا قزوینیا آدمای خوشبختین؟ چون  هیچ وقت بخت و اقبال جرات نمیکنه بهشون پشت کنه..!!!

 آدما 2 دسته هستند:اونای که روشون مگس می شینه و اونای که روشون مگس نمی شینه دسته اول ادمای خیلی گهی هستن و دسته دوم معلوم هیچ گهی نشدن!!!

غضنفر ديش ماهوارشو می ذاره رو پشت بوم روش مينويسه کولر!! 

غضنفر 2000 تومني پيدا مي كنه ميگه ما از اين شانسا نداريم پارش میکنه

یه روز یه رشتی دعا میکنه که حق به حق دار برسه صبح پامیشه میبینه که هیچ کدوم از بچه هاش نیستش

یک روز به غضنفر میگن چرا تو جوب نشستی میگه میخوام در جریان باشم

قانون 20 نيوتون ميگه : اگه تو وقتي خيابون راه ميرين يه دفعه يه چيز گرم و نرم رو سرتون احساس کردين مطمئن باشين که از اون بالا کفتر مي آيد

غضنفر مي خواسته زير دريايي آمريکايي ها رو غرق کنه در مي زنه و فرار مي کنه!!!

غضنفر تو همت داشته برعکس میرفته رادیو میگه یه احمق تو بزرگراه همت داره مخالف میاد. ترکه میگه: یه احمق نه 1000تا احمق!!! 

چند تا از فرقهاي بين دخترا و پسرا 1-دختر ها خيلي دوست دارند جاي پسر ها باشند اما پسر ها اصلاً دوست ندارند جاي دختر ها باشند 2- اگر يه دختر يک مشکل غير قابل حل داشته باشه از خونه فرار ميکنه اما يه پسر اگر يک مشکل غير قابل حل داشته باشه اعضاي خانواده اش رو از خونه فراري ميده 3- يه دختر اگر دو تا مشکل غير قابل حل داشته باشه خودکشي ميکنه اما يه پسر اگر دو تا مشکل غير قابل حل داشته باشه اعضاي خانواده اش رو ميکشه  

غضنفر داشته پیاده راه می رفته بهش میگن آقا کجا میری؟میگه دارم میرم کارواش .میگن خوب چرا پیاده ؟ میگه دو قدم راه که دیگه ماشین نمی خواد  

غضنفر پیتزا میخوره شب بربری میاد تو خوابش!!! میگه آهااااااااای بی وفا دیگه دوسم نداری؟؟؟  

فيلسوف آلماني مي گويد: انسان موجود عجيبي است! اگر به او بگوييد در آسمان يكصد ميليارد و نهصد و نود و نه ستاره وجود دارد بي چون و چرا مي پذيرد اما اگر در پاركي ببيند روي نيمكتي نوشته اند: رنگي نشويد, فورا انگشت خود را به نيمكت مي كشد تا مطمئن شود

غضنفر واستاده بوده سر كوچه، هي اخ و تف مينداخته، باخودش ميگفته: نامرد عجب دست فرموني داشت!  يك بابايي ازش ميپرسه: ببخشيد، ميشه بگيد چيكار ميكنيد؟ ميگه: طرف تو كوچه شيش متري با تريلي هيجده چرخ اومده بود ميخواست دور بزنه گفتم نميشه گفت: اگه شد چي؟ گفتم اگه شد بيا برين تو دهن من! ! نامرد عجب دستفرموني داشت!

به غضنفر ميگن عجب مملکت خر تو خری داريم ميگه آره بابا من ۳ بار رفتم سربازی هيچکی نفهميد. 

غضنفر می خواسته زير بارون خيس نشه ، هی جاخالی مي داده . 

يه كبوتره ايكس ميزنه بجای نامه ايميل ميده

يه روز غضنفر مي ره استخره مي ره توچهارو نیم متري و مياد بالا بعد به خودش ميگه اون بنا که کاشيا کف استخر را کار کرده عجب نفسي داشته. 

از غضنفر ميپرسن اسم كوچيك فردوسي چيه؟ميگه: ميدان!!

يه روز غضنفر ميره يه خونه يكي دزدي، چون چيزي براي دزديدن پيدا نميکنه، مشقاي بچه رو خط ميزنه.

غضنفر داشته راه ميرفته خسته ميشه شروع ميکنه به دويدن

به غضنفر ميگن: چرا ماشينت را از پلاكش شروع ميكني به شستن؟ ميگه: يه دفعه از سقف شروع كردم به شستن رسيدم به پلاكش ديدم كه ماشين خودم نبود

ميدونی چرا خانم ها کمتر فوتبال بازی می کنند؟

چون کمتر پيش مياد که يازده تا خانم راضی بشن همزمان يه جور لباس بپوشن 

 

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | 18 آبان 1391 |

عکسهای انیمیشن و شکلک های جالب

 

عکسهای انیمیشن و شکلک های جالب

عکسهای انیمیشن و شکلک های جالب

عکسهای انیمیشن و شکلک های جالب

عکسهای انیمیشن و شکلک های جالب

عکسهای انیمیشن و شکلک های جالب

عکسهای انیمیشن و شکلک های جالب

عکسهای انیمیشن و شکلک های جالب

عکسهای انیمیشن و شکلک های جالب

عکسهای انیمیشن و شکلک های جالب

عکسهای انیمیشن و شکلک های جالب

عکسهای انیمیشن و شکلک های جالب

عکسهای انیمیشن و شکلک های جالب

عکسهای انیمیشن و شکلک های جالب

عکسهای انیمیشن و شکلک های جالب

عکسهای انیمیشن و شکلک های جالب

عکسهای انیمیشن و شکلک های جالب

عکسهای انیمیشن و شکلک های جالب

عکسهای انیمیشن و شکلک های جالب

عکسهای انیمیشن و شکلک های جالب

عکسهای انیمیشن و شکلک های جالب

عکسهای انیمیشن و شکلک های جالب

عکسهای انیمیشن و شکلک های جالب

عکسهای انیمیشن و شکلک های جالب

عکسهای انیمیشن و شکلک های جالب

عکسهای انیمیشن و شکلک های جالب

عکسهای انیمیشن و شکلک های جالب

عکسهای انیمیشن و شکلک های جالب

عکسهای انیمیشن و شکلک های جالب

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | 18 آبان 1391 |
بوووووووووووووووووووووق !
- مستقيم ؟
- کجا حاج خانوم ؟
- مستقيم ميدون ولی عصر !
- بيا بالا ...

يه خانوم چادری با پسرش سوار ميشن ...
ميشينن عقب ... يه
خانوم هم ميشينه پهلوشون ... دوتا آقا هم رو صندلی جلو ...

- مامان من بستنی ميخوام ...
- پسرم من که ۱ ساعت پيش برات بستنی خريدم ....
- نه خيرم ! من بسسستنی میخوام !!!
- عزيزم بهونه نگير الان ميريم خونه ....
- مامان اگه برام
بستنی نخری رفتيم خونه به بابا ميگم ديشب چی کار کردی !
- پسرم بزار پياده شديم برات بستنی ميخرم ...
- نه من الان بستنی ميخوام !!!
- آخه الان که نميشه يه کمی صبر کن ...
- من الان الان ميخوام ! ااااار اااااااار !
- حالا که اينجور شد اصلا نميخرم ....
- باشه منم به بابا ميگم ديشب جلوی مهمونا گوزيدی !

يه دفه همه با هم بر ميگردن و اين زن بدبختو نگاه ميکنن و ميخندن ...
زن بيچاره هم از شدت خجالت شيش تا رنگ عوض ميکنه و به راننده ميگه نگه دارين ...
ماشين هنوز واينستاده بود که خانوم دست بچشو ميگيره و ميخواد از ماشين پياده شه که
يه موتوری مياد ميزنه در عقب ماشينو ميکنه ....

راننده هم شاکی پياده ميشه وسط خيابون داد ميزنه :

- آخه خواهر من ! منم ميگوزم ! شمام ميگوزی ! همه ميگوزن ! اين دليل نميشه که شما برينی به ماشين من ....

 


 

 

چند توصیه به دخترها برایه اینکه یه پسر گیرشون بیاد

 

۱) يقه اولين خواستگار رو بچسبيد كه شايد تنها شتر بخت شما باشه

2) ناز و لفت و ليس رو بذاريد كنار.

3) در معرض ديد باشيد، گذشت اون زمان كه مي‌گفتن: من اون دختر نارنج و ترنجم كه از آفتاب و از سايه

 مي رنجم.

4) سن ازدواج رو بيارين پايين، همون 17 يا 18 خوبه. بالاتر كه برين همچين بگي نگي از دهن مي‌افتين.

5) تموم دوست پسراتونو تهديد به ازدواج كنيد، اگه موندن چه بهتر، نموندن دورشون رو درز بكشيد.

6) دعاي باز شدن بخت رو دور گردنتون آويزون كنيد، يه وقت كتابشو دور گردنتون آويزون نكنيد كه گردن

 لطيفتون كج مي‌شه.

7) پسر‌هاي فاميل بهترين و در دسترس‌ترين طعمه‌ها هستند، رو هوا بقاپيدشون.

8) رو شكل و شمايل ظاهري پسرها زياد حساسيت به خرج نديد، پسرهاي خوشگل، دچار مشكل

هستن...!

9) توي اجتماع فر بخوريد، با مردم قاطي شيد، با ننه صغرا و بي‌بي عذرا نشست و برخاست كنيد، همينا

 هستن كه شاه دوماد مي‌سازن واستون.

10) يه كم به خودتون برسيد، منظورم آرايش و برداشتن زير ابرو و ريمل و پودر و سايه و كرم شب و روز و

ماسك خيار و فر مژه و خط لب و خط چشم و... نيست. حداقل قيافه يه آدم رو داشته باشيد.

11) در پوشش دقت كنيد، لباس چسب و كوتاه فقط آدماي بوالهوس رو دورتون جمع مي كنه، يه پوشش

 سنگين و اندكي رنگين با حفظ معيارهاي دوماد پسند بهترينه.

12) مهمون كه مياد قايم نشيد، چاي ببريد، پذيرايي كنيد، خلاصه يه چشمه بياين كه بعله ما هم

هستيم.

13) سعي كنين از هر انگشتتون هفت نوع هنر بباره كه مامانه بتونه جلوي در و همسايه قر و قميش بياد

 كه دخترم قربونش برم اينجوريه و اونجوريه...

14) تا مامانه و باباهه مي‌گن دخترمون ديگه وقته عروسيشه مثل لبوي نپخته سرخ نشين و در بريد، در

حركات و سكناتتون اين نظر رو تاييد كنيد و دنبالشو بگيريد.

15) بالاخره اگه خداي نكرده مي‌خواين جزو اون يك ميليون و هفت صد هزار دختر بي شوهر نباشيد (تازه

 اگه همه پسراي اين مملكت دوماد شن، كه نمي شن) هر چي داريد، رو كنيد، منظورم اعضا و

 جوارحتون نيست منظورم كمالات و هنر مندياتونه.

 

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | 18 آبان 1391 |
اعتراف میکنم بچه ک بودم همیشه دلم میخواس ی جوری داداش کوچیکمو سر ب نیس کنم!رفتم بقالی مرگ موش بگیرم آقاهه ک میدونس چ فسقل مشنگیم بجاش آرد بهم داد منم ریختم تو قابلمه نهار! سر سفره وقتی همه شروع کردن ب خوردن یهو گریه م گرف! با چشای خیس تا ته غذامو خوردم ک همه با هم بمیریم!!!!!!!


اعتراف میکنم تا سنه 13-12 سالگی تحت تاثیر حرفای مادربزرگم که خیلی تو قید وبند حجاب بود با روسری میشستم جلو تلویزیون مخصوصا از ایرج طهماسب خیلی خجالت میکشیدم زیاد میخندید فکر میکردم بهم نظر داره.

اعتراف يكي از دوستان:مامان بزرگ خدا بیامرز ما تو 95 سالگی فوت کرد .صبح روزی که مامان بزرگم فوت کرده بود همه دور جنازش نشسته بودیم و همه داشتن گریه میکردن.. جمعیتم زیاد بود ... منو داداشمم تو بغل هم داشتیم گریه میکردیم .... اشک فراوون بود و خلاصه جو گریه بود ... یهو دختر خالم که تازه رسیده بود اومد تو حیاط و با جدیت داد کشید : مامان بزرگ زود رفتی ... یهو کل خونه رفت رو هوا ...حالا خندمون قطع نمیشد.

یه شب مادرم مریض بود داشتم ازش پرستاری میکردم بعد گفت برو برام آب بیار رفتم آب آوردم دیدم خوابش برده اومدم تریپ بایزید بسطامی بردارم صبر کنم بیدار شه یه دفعه یه لحظه خوابم برد آبو ریختم رو مامانم !!!!!!!!

وقتی پدرم روزنامه میخونه روزنامه رو وسط آسمون و زمین تو هوا جلوی صورتش نگه میداره، اعتراف میکنم بچه که بودم یواشکی میرفتم پشت روزنامه طوری که پدرم منو نبینه و با مشت چنان میکوبیدم وسط روزنامه ،پاره که میشد هیچ، عینکش می افتاد ، و بابا کل مطلب رو گم میکرد. کلاً پدرم 30ثانیه هنگ میکرد. بعد یک نگاه عاقل اندر صفیحی به من میکرد و حرص میخورد. اما هیچی بهم نمیگفت و من مانند خر کیف میکردم. تا اینکه یه روز پدرم پیش دستی کرد و قبل از من روزنامه رو کشید و با داد گفت: نکن بچـه. منم هول شدم مشت رو کوبیدم تو عینکه بابام. عینک شکست. من 5 روز تو شوک بودم.

اعترافِ عموم: روز تولد 19سالگيم خودم يادم نبود، اومدم خونه ديدم در قفله چراغ ها هم خاموشه، يه باد گنده اي ول دادم وسط خونه كه انقد صداش بلند بود خودم جا خوردم، بعد چراغ ها رو كه روشن كردم ديدم دوستام وسط سالن با كلاه بوقي و برف شادي افتادن كف سالن هي ميخندن بعد يكسري هم سرخ شدن ميگن تولد تولدِت مبارك... كيكم از دست يكي از دوستام افتاد وسط سالن، خلاصه شب به ياد ماندني شد...

اعتراف می‌کنم بچه که بودم شبا پیش خواهرم میخوابیدم وسطای شب که مطمئن میشدم که خوابش سنگین شده دستشو می‌کردم تو دماغم.

سوار اتوبوس شدم، رفتن تو قسمت آقایون پیش یه آقایی نشستم و از خستگی خوابم برد، نزدیک مقصد دیدم زانوم درد میکنه فهمیدم آقایه کناری 3-2 بار با کیفش کوبیده تو پام تا بیدارم کنه چون میخواست پیاده بشه و من جلوش رو گرفته بودم، خیلی شاکی نگاش کردم، راننده هم بالا سرم بود. آقاء گفت : ببخشید خانم 5 بار صداتون کردم نشنیدین، ترسیدیم.

اعتراف میکنم برای اینکه ضایع نشم که مثل خرس خواب بودم وانمود کردم که کَر هستم و با زبون کر و لالی و طلبکارانه عصبانیتم رو نشون دادم ، مرد بیچاره اینقدررررر ناراحت شده بود 10 دفعه با دست و ایما و اشاره از من معذرت خواهی میکرد

اعتراف ميکنم راهنمايي که بودم به شدت جو گير بودم، همسايگيمون يه خانومه بود که تازه از شوهرش طلاق گرفته بود، شوهره هم هر روز ميومد و جلو در خونش سر و صدا راه مينداخت، خيلي دلم واسه خانومه ميسوخت، يه روز که طرف اومده بود عربده کشي تصميم گرفتم که برم و جلوش در بيام، رفتم تو کوچه و گفتم آهاي چيکارش داري؟ يارو نه نگاه بم انداخت و يه پوزخندي زد و به کارش ادمه داد ، منم سه پيچش شدم ، وقتي ديد من بيخيالش نميشم گفت اصلا تو چيکارشي؟ منم جوگير، گفتم لعنتي زنمه.

چهار سال پیش باید آندوسکوپی میکردم. از یه لوله باد میفرستن تو باسن مبارک که راحت دیده شه. دکتره نمیدونم چی بود داستان که باد خالی نکرد. یه تاکسی گرفتم برم خونه. وسطا راه دیگه داغون فشار آورده بود از دستم در رفت گوزیدم.منم دیگه دیدم آبروم رفته دلدرد شدیدم دارم از فشار باد, هر چی بود دادم. انقدم فشارش زیاد بود کل ماشین رفته بود رو ویبره. راننده لامصب جاده رو ول کرده بود نعره میزد یا امام هشتم...یا حسین. یه پیرمرده هم داد میزد حواست به جلو باشه. راننده فهمید من گوزیدم زد بقل گفت یابوو گم شو پایین فک کردم آمریکا حمله کرده.

احمقانه ترین کار زندگیم این بود که سعی کردم مفهوم ای دی اس ال رو برا مادربزرگم توضیح بدم.

تو عروسي نشسته بودم يه بچه 3 ، 4 ساله اومد يک هسته هلو داد بهم، منم نازش کردم هسته رو گرفتم انداختم زير ميز، چند ثانيه بعد ديدم دوباره آوردش، اين دفعه پرتش کردم يه جاي دور ديدم دوباره آورد!! مي خواستم اين بار خيلي دور بندازمش که بغل دستيم بهم گفت آقا اين بچس سگ نيست! طرف باباي بچه بود!!

اعتراف میکنم دوره دبستان امتحان جغرافی داشتیم یه سوالش این بود: تنها قمر کره زمین؟ من هم با اطمینان کامل نوشتم قمر بنی هاشم!!!

اعتراف ميكنم بچه كه بودم با دختر و پسر خاله هام لباس كهنه ميپوشيديم ميرفتيم گدايي با درامدش بستني ميگرفتيم كه همسايمون مارو لو داد و كتك خورديم.

سوم دبستان که بودم یه روز معلممون مدرسه نیومد منم ظهرش رفتم در خونشون که یه کوچه بالاتر از ما بود تکلیف شبمو ازش گرفتم.

اعتراف میکنم به عنوان 1 مهندس میخواستم دیوار رو سوراخ کنم، شک داشتم که از زیر جایی که میخوام سوراخ کنم سیم برق رد شده باشه، واسه اینکه برق نگیرتم فیوز رو قطع کردم، تازه وقتی دیدم دریل کار نمیکنه کلی غصه خوردم که دریل   سوخت !!

اعتراف میکنم بچه که بودم..جو گیر بودم نماز بخونم....بعد چادر گل منگولیمو میذاشتم مهرم میذاشتم رو به قبله وا میستادم شروع میکردم به نماز خوندن...اما جای سوره ها شعر کلاه قرمزیو می خوندم....>>>آقای راننده...آقای راننده...یالا بزن توو دنده....:دی

اعتراف میکنم بچه که بودم میترسیدم ازم عکس بردارن آخه فک میکردم میرم تو دوربین بین چرخ دندها له میشم.

تا کريسمس چند روز بيشتر نمانده بود و جنب و جوش مردم براي خريد هديه کريسمس روز به روز بيشتر ميشد.

من هم به فروشگاه رفته بودم و براي پرداخت پول هدايايي که خريده بودم، در صف صندوق ايستاده بودم.

جلوي من دو بچه، پسري 5 ساله و دختري کوچکتر ايستاده بودند.

پسرک لباس مندرسي بر تن داشت، کفشهايش پاره شده بود و چند اسکناس را در دستهايش مي‏فشرد.

لباسهاي دخترک هم دست کمي از مال برادرش نداشت ولي يک جفت کفش نو در دست داشت.

وقتي به صندوق رسيديم، دخترک آهسته کفشها را روي پيشخوان گذاشت، چنان رفتار مي‏کرد که انگار گنجينه‏اي پر ارزش را در دست دارد.

صندوقدار قيمت کفشها را گفت: 6 دلار

پسرک پولهايش را روي پيشخوان ريخت و آنها را شمرد: 3 دلار و 15 سنت.

بعد رو کرد به خواهرش و گفت: فکر مي‏کنم بايد کفشها رو بگذاري سرجايش ...

دخترک با شنيدن اين حرف به شدت بغض کرد و با گريه گفت: نه! نه! پس مامان تو بهشت با چي راه بره؟

پسرک جواب داد: گريه نکن، شايد فردا بتوانيم پول کفشها را در بياوريم.

من که شاهد ماجرا بودم، به سرعت 3 دلار از کيفم بيرون آوردم و به صندوقدار دادم.

دخترک دو بازوي کوچکش را دور من حلقه کرد و با شادي گفت: متشکرم خانم ... متشکرم خانم.

به طرفش خم شدم و پرسيدم: منظورت چي بود که گفتي: پس مامان تو بهشت با چي راه بره؟

پسرک جواب داد: مامان خيلي مريض است و بابا گفته که ممکنه قبل از عيد کريسمس به بهشت بره!

دخترک ادامه داد: معلم ديني ما گفته که رنگ خيابانهاي بهشت طلائي است، به نظر شما اگر مامان با اين کفش هاي طلائي تو خيابانهاي بهشت قدم بزنه، خوشگل نميشه؟ چشمانم پر از اشک شد و در حالي که به چشمان دخترک نگاه ميکردم، گفتم: چرا عزيزم، حق با تو است مطمئنم که مامان شما با اين کفشها تو بهشت خيلي قشنگ میشه.

 

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | 18 آبان 1391 |
سوژه های داغ وطنی (2)

سوژه های داغ وطنی (2)

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | 18 آبان 1391 |
یه اپ باحال واسه بچه باحالا

اینم یه عکس کنکوری باحال

اینم واسه ورزش کارا

یه سوتی باحال

 

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | 18 آبان 1391 |
نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | 18 آبان 1391 |





















نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | 18 آبان 1391 |

پـَـَـ نــه پـَـَــــ

کامپیوترم یه ویروس گرفته بود رفتم کلی پول آنتی ویروس اورجینال دادم بعد سه ساعت اسکن ویروسه رو پیدا کرده پیغام داده:
آیا مطمئن هستید که می خواهید این ویروس را حذف کنید؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ می خوام ازش نگهداری کنم بزرگ بشه، بشه عصای دستم نور چشام...

 


میگه امتحانِ چی داری؟؟؟میگم وصایا,,,میپرسه وصایای امام؟؟؟
پـَـَـ نــه پـَـَــ... وصایای الیزابت تیلور ...

 


بعد از چهار ساعت از کنکور تو هوا 40 درجه اومدم خونه خواهرم میگه خسته ای؟اگه نیستی منو ببر یه جایی میخوام خرید کنم.
پـَـَـ نــه پـَـَــ. نه خسته نیستم تو جلسه کنکور لحاف دشک انداخته بودم داشتم قلیون میکشیدم

 
داریم لوازم میزاریم توی ماشین که بریم مسافرت
همسایمون میگه دارید میرید مسافرت؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ قراره از امشب توی ماشین زندگی کنیم

 


به مامانم میگم قوری کجاست ؟ میگه میخوای چای بخوری ؟!
پــَ نه پــــــَ میخوام دست بکشم روش شاید غولی چیزی ازش درومد!!!!!!


رفتم فروشگاه میگم سیخ داری؟
میگه برا کباب؟
پ ن پ برا خاروندن دیافراگمم از تو دهنم می خوام

 


کارت سوخت ماشینو برداشتم دارم میرم بابام میگه میری بنزین بزنی؟؟؟ . . .پـَـَـ نــه پـَـَــ میرم آب هویچ بریزم تو باکش نور چراغاش زیاد شه

 


مرغ عشقم مرده و درحالي كه پاهاش روبه بالاس افتاده كف قفس. دوستم اومده مي گه : اِ مرغ عشقت مرد؟ بهـــش گفتم: پـَـَـ نــه پـَـَــــ كمر درد داشته دكتر گفته بايد طاق باز دراز بكشه كف قفس


ماشین رو بردم سرویس ، میگم فـــیلترش هم بذار ، میگه فـــلتر هوا؟
پ نه پ فیلتــر شکن بذار ماشین شبا بتونه بیاد فیسبوک


یارو تو مترو داره چراغ قوه میفروشه، صداش کردم اومده میگه چراغ قوه میخوای؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ یه لقمه میرزاقاسمی آوردم واسه ناهارم تنهایی نمی چسبید گفتن بیای باهم بخوریم

داداشم گفت چرا بال بال میزنی؟چیزی پرید تو گلوت؟گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ دارم خودم رو آماده پروار میکنم

به دوستم میگم ببین تن ماهی تاریخ انقضاش کیه؟ میگه یعنی تاریخ خراب شدنش؟ گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ تاریخ عروسی ننه بابای ماهی اس میخوام واسشون جشن سالگرد بگیرم

تو آشپزخونه استکان و قندون از دستم افتاد شکست با صدای خفن.مامان اومده میگه چیزی شکوندی؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ شیشه ی نازک تنهایی دلم بود منتها صداش رو گذاشتم رو اکو حال کنین

 


بنده خدا چاقو خورده در حد بنز داره ازش خون میره بردیمش اورژانس پرستار میگه اوردین بستری کنین؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ اوردیم خون بده بریم


کله صبحی رفیقم میخواست بیاد درس بخونیم بهش زنگ زدم گفتم دوتا نونم بگیر بیار
گفت واسه صبونه؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ واسه ذخیره سازی تو روزای سخت زمستون


خواهرم از بیرون میاد خونه..میبینه پشت سیستمم...میگه کامپیوتر روشن کردی؟؟؟پـَـَـ نــه پـَـَــــ دکتر گفته بشین جلوی مانیتور خاموش زل بزن بهش واسه چشات خوبه...!.


ميري مسجد وضو بگيري تا نماز بخوني ميبيني يه آقايي ميرسه ميگه پسر جان وضو ميگيري ميگي پـَـَـ نــه پـَـَــــ ميخوام قزل الا صيد كنم


نون بربری خریدم همسایمون منو دیده میگه نون بربریه؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ ماشین جدیدمه طرح بربری تولید شده

 


تو لباس فرم منو دیده میگه سربازی؟
پـَـَـ نــه پـَـَــ عضو سیاه لشگر سریال مختارم محل فیلم برداری رو گم کردم

 


ساعت 7 صبح رفتم برا امتحان دانشگاه نگهبانه میپرسه امتحان داری؟ میگم پــَ نه پــَ اومدم خمیر بگیرم بدم دست نونوا


در پارکینگ و باز کردم برم تو یارو اومده جلوش پارک کرده میگه می خوای بری تو؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ درو باز کردم هوای کوچه عوض بشه


تو هواپیما نشستم دارم دعا می خونم بغل دستیم می گه دعا می کنی سالم برسی؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ دوست دارم صحنه سقوط هواپیما رو از نزدیک ببینم دعا می کنم سقوط کنیم

 از بالا در دارم میام تو خونه بابام از راه رسید میگه باز تو کلید یادت رفت؟
 پـَـَـ نــه پـَـَــــ دارم آمادگی جسمانیمو تست میکنم امشب میخوایم بریم سرقت!!!

 


یکی‌ زنگ زده میگه شما فرشادین میگم نه میگه پس اشتباه گرفتم؟ پـَـَـ نــه پـَـَـــ من فرشادم صدای تورو شنیدم الزایمرگرفتم یادم نیست !!!

 


زنه شیکمش اومده جلو ، رفیق ما میپرسه این حامله س؟؟ پـَـَـ نــه پـَـَـ این زن آقا گرگه اس، شنگول رو خودش خورده، منگول رو داده شوهرش

 


تا کمر رفتم تو موتور ماشینم که ببینم چه مرگشه ، رفیقم اومده میگه
داری تعمیرش میکنی ؟
پــــ نه پـــــ دارم با گِیج روغن درد و دل میکنم !!

 


اومده از خواب بیدارم کرده میگه خوابی ؟
پـــــ نه پــــ دوستم چشم گذاشته منم رفتم زیر پتو قایم شدم نصف شبی

 


حسینی بای دست پسره رو گرفته میگه با یاد چی میری کنکور بدی؟پسره میگه با یاد خدا...
پـَـَـ نــه پـَـَــــ بگه به یاد دوست دخترم میرم سر جلسه

 


با دوستم رفتیم دکتر واسه عمل بینیش دکتر میگه میخوای بینیتو کوچیک کنی؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدیم بکوبیمش 3 طبقه بسازی!!!

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | 18 آبان 1391 |
نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | 13 آبان 1391 |
می توانید به شکل آنلاین به 39 سوال در 40 دقیقه پاسخ دهید و مقدار ضریب هوشی خود را بدست آورید.

ضریب هوشی

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | 13 آبان 1391 |

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | 13 آبان 1391 |

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | 13 آبان 1391 |

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | 13 آبان 1391 |
نادانی نیز برای خودش ارزشی است!

نادانی نیز فهم می خواهد، این را بفهم!

نادانم، پس هستم.

نادانتر از هر روز!

منم، نادان!

زنگ ها برای نادان به صدا درمی آیند!

نادان باش و هرچه خواهی کن!

فلانی نادانه!

نادونی بد دردی نیست، نادانی یک نعمت است.

نادانم، نادانی، نادان است

نادانیم، نادانید، دانایند!!!!!!!!


نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | 13 آبان 1391 |
اسرائیل کلا 5 دقیقه بعد از حماقتش تمومه. موندم چه پشتکاری دارن این قوم که چه حرفایی از دهنشون در می یاد. راسته که می گن دوصد گفته چون نیم کردار نیست.

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | 13 آبان 1391 |

دره گراند کانیون در آمریکا بزرگ‌ترین دره روی زمین است، اما در مقایسه با رقیب مریخی خود حرفی برای گفتن ندارد. دره Valles Marineris مریخ، بزرگ‌ترین دره منظومه شمسی است. این دره که به طول 4000 کیلومتر در امتداد بلندی‌های استوای مریخ واقع شده است، 200 کیلومتر پهنا و بیش 11 کیلومتر عمق دارد. دره زمینی گراند کانیون با عمق 2 کیلومتری خود، به راحتی در یکی از دره‌های کناری کوچک‌تر Valles Marineris جای می‌گیرد.

خبرآنلاین

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | 13 آبان 1391 |

مدتها بود که دنبال یه راه مطمئن برای آپلود تصاویر و برخی فایل ها برای وبلاگم بودم تا اینکه بالاخره یکی از فوق العاده ترین راه رو پیدا کردم(بعد از این همه مدت!!!) Sky Drive شرکت مایکروسافت.

آپلود کن و به راحتی تصاویر رو از یه سرور مطمئن به اشتراک بذار. کافیه یه اکانت Hotmail داشته باشید تا از 7 گیگ فضای رایگان استفاده کنید.

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | 13 آبان 1391 |
جهانی را تصور کنید که در آن هرکسی در این سیاره به طور آزاد و رایگان به قسمتی از دانش بشری دسترسی داشته باشد.

جیمی ولز بنیانگذار بنیاد ویکی‌مدیا

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | 13 آبان 1391 |
اگر بار گران بودیم و رفتیم

اگر نامهربان بودیم و رفتیم

شما با خانمان خود بمانید

که ما بی خانمان بودیم و رفتیم

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | 11 آبان 1391 |

j5o1thox6znt0nqpw82.jpg

ای کاش...!عشقم,عشق نبودهوس بود

که دل رهااز این قفس بود.

ای کاش...!شمعی بودم که دختران فوتم میکردند

نه این که خاموشم میکردند.

ای کاش...!رهگذربودم که فقط ازکنارعشق میگذشتم.

تاراه بی راهه را نمیرفتم.

ای کاش...!نابینابودم عشق رانمی دیدم

ای کاش...!دراین سینه استخوانیم قلبی وجودنداشت

که عشقت راجای دهد.

ای کاش...!جای قطره اشکی بودم که درچشمانه عشقت زاده

وبرلبانت می مردم.

ای کاش....!ای کاش...!خدا....خداااااااااااااااا..............

عاشق ازمعشوق طلب جان میکرد

تاکه هربی سروپای نمی شدیارنمی راه کسی...

 

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | 11 آبان 1391 |

تا عشق تو آمد در قلبم، تو رفتی ، تا آمدم بگویم نرو ،رفته بودی ، تا


خواستم فراموشت کنم خودم را فراموش کردم

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | 11 آبان 1391 |

 

اگر بدانی جایگاهت کجاست ، مرا باور میکنی


اگر بدانی چقدر دوستت دارم ، درد مرا درمان میکنی


تو عزیزی برایم ، تو بی نظیری برایم ، حرف دلم به تو همین است

،

قلبت می ماند تا آخرین نفس برایم

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | 11 آبان 1391 |

جملات عاشقانه, عکس های عاشقانه


دوباره پاییز


    اما نه ((فصل خزان)) زرد!


    دوباره پاییز


    اما نه فصل اندوه و درد!


    دوباره پاییز


    فصل زیبای سادگی


    دوباره پاییز، موسم شدید دلدادگی . . .


نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | 11 آبان 1391 |

 گفتگو با خداوند,اس ام اس خدا


خدایا خسته ام ... از این زندگی ... از این دنیای به ظاهر زیبا ...

از این مردم که به ظاهر صادق و با وفا ...

خسته ام ... از دوری ...از درد انتظار از این بیماری نا علاج خسته ام

از این همه دروغ و نیرنگ خسته ام ...

آری پروردگارم از این دنیا خسته ام از آدم هایش

از دروغ هایش از نیرنگ هایش خسته ام ...

پس کو صداقت و محبت چرا اندکی محبت در میان دل مردم نیست چرا

قطره ای از

عشق در چشمان بنده هایت نیست همش دروغ پیدا است همش نیرنگ

پیدا است ...


نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | 11 آبان 1391 |

 

 جملات عاشقانه, متن های زیبا


کاش بودی و میفهمیدی وقت دلتنگی یک آه چه وزنی دارد!

لطفاهی نپرس دلتنگی چه معنی دارد؟!

دلتنگی معنی ندارد... درد دارد...

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | 11 آبان 1391 |
عکس دختر ي در باغ

آرزو میکنم زمانیکه دلم از قهر زمانه ، قطره قطره از چشمانم فرو میچکد ،

برای گریستن هرگز شانه هایت را کم نیاورم .
 


نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | 11 آبان 1391 |

عکس رويايي جديد

تو بارانی من باران پرستم تودریایی من امواج تو هستم اگرروزی بپرسی باز گویم: تو من


هستی و من نقش تو هستم




نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | 11 آبان 1391 |
عکس دختري در باغ

چشمانم شب ترین است

دلم دریاترین ..

رویایم ستاره ترین

و

عشقم کوه ترین…!

کجاست آن فرهادترین …؟
نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | 11 آبان 1391 |

فعلا دلتنگی تنها نصیب من از همه ی زیبایی توست ….

این روزها می گذرند….

ولی من به این سادگی از این روزهای تلخ نمی گذرم ……….

چشمانم شب ترین است دلم ...

فعلا دلتنگی تنها نصیب من از همه ی زیبایی توست


رويا! بدون شرح !!! ... بسيار جذاب

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | جمعه 5 آبان 1391 |

اگه مال من بودی هیشكی حریفم نمی شد
اگه كوه هم روبه روم بود راه من كج نمی شد

اگه مال من بودی جهنمم بهشت می شد
دنیای غصه های این روزا نا پدید می شد

اگه مال من بودی اروم اروم می شدم
یه قناری توقفس مدام هواییت می شدم

اگه مال من بودی خنده ها پایانی نداشت
دیدن هر روزتم لحظه ی تكراری نداشت

اگه مال من بودی اسمون ابی تر می شد
حس ما برای دنیا درس عاشقی می شد

اگه مال من بودی عشق به پوچی نمیرفت
كسی راحت طرف عشق بازی نمیرفت

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | جمعه 5 آبان 1391 |

یه بار دیگه تو چشام
عكس خودتو خوب ببین

چیزی ازت من نمی خوام
یه نگاه كوچولو، فقط همین

اگه نگام می كردی كه
وضعمون الان این نبود

دستای گرممون حالا
سرد و جدا از هم نبود

خونه ی تاریك منو
برق نگات روشن می كرد

وقتی تو پیش من بودی
طرز نگاهم فرق می كرد

یه نگاه كوچیكو حتی
از من دریغ می كردی

نمی دونستم كه با من
تنهایی تو پُر می كردی

تو كه رفتی از پیش من
پرنده ی عشق  پر كشید

دنبال تو اومد ولی
حتی جای پاتو  ندید

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | جمعه 5 آبان 1391 |

برو ولی بدون هنوز
                     یكی تو رو دوسِت داره
یكی كه وقتی نباشی
                    قلبش میشه تیكه پاره
یكی كه گفتی تو بهش
                    اگه نباشی میمیرم
حالا تو رفتی و راحت
                    گذاشتی كه من بمیرم
برو دیگه نگام نكن
                    آتیش به زندگیم نزن
این همه مِن ومِن نكن
                   زود حرفتو بهم  بزن
برو دیگه پیشم نمون
                   بگذر از این شكسته دل
كشتی رویاهای من
                  اینجا دیگه نشست به گل

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | جمعه 5 آبان 1391 |

مگه تو نگفته بودی
                            زندگی با تو قشنگه
ولی من نمی دونستم
                            دل تو از جنس سنگه
مگه تو نگفته بودی
                            بدون تو می میرم
حالا نیستی كه ببینی
                            بی تو از زندگی سیرم
یادته بهم می گفتی
                            تا ابد پیشم می مونی
ولی بعد رفتن تو
                            پیر شدم من تو جوونی
عزیزم یادت بمونه
                            عاشقت بودم و هستم
آخرش همین عشق تو
                            یه روزی كار می ده دستم
رفتی اما جای پاهات
                            روی قلبم پاك نمی شه
سزای عشق من و تو
                            یه عمر جدا شدن می شه

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | پنج شنبه 4 آبان 1391 |

دلم تنگ است و دلتنگتم.نمیدانم چرا؟ می روم به دور دستها...به دنیایی غریب در پی یاری آشنا

شاید پیداکنم در غربت آشنایی دیرینه را که با روشنایی وجودش چون خورشیدی بر دل سرد و تاریک من بتابد و آسمان دلم را صاف و آفتابی کند.

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 3 آبان 1391 |

 

تازگی ها دوست دارم گوشه ی اتاقم دراز بکشم...

چشمهایم را ببندم

و دست روی چشمانم هم بگذارم...

در به روی تمام دل مشغولی های بیرونم ببندم...

همه چیز را فراموش کنم و

سوار بر کشتی خیالم شوم....و دلم را به دریا بزنم...

بعد از حرکت کشتی خیالم شیرجه ای محکم بزنم در دریای خیال او...

میخواهم خودم را در دریای خیالش غرق کنم...

شنا نمیکنم و دست و پا نمیزنم ...میخواهم تا انتهای تو پیش روم...

غرق میشوم...وای که چه شوقی دارم و چه لذتی دارد غرق تو شدن...

پایین میروم...چشمانت روبه رویم چشمکی میزنند و دلم ضعف میرود...

زیر لب بهت میگویم((اهای طعنه زده چشم تو به چشمهای اهو))...

پایینتر میروم...وبازتو می ایی و خنده های از ته دلت را به یادم می اندازی...

ومن باز کلافه میشوم...بازهم پایینتر...دست به سویم دراز میکنی...

چه مهربان شده ای عشقم....وای که دستان مردانه ات دیوانه ام میکند...

راه رفتنت...جذبه ات...وای....وای بر من که چه سخت در تمنای توست دلم...

میخواهم غرق شوم اما...به شوق تکرارت دوباره باز میگردم و باز خودم را

غرق در تو میکنم...

میخواهم تا ابد غرق در دریای تو باشم...

تا ابد...

برای همیشه...


 

 

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 3 آبان 1391 |

 

بازدوباره یاد تو قلب منو میلرزونه

صدای تو دور و برم اسمم و فریاد میزنه

حس دلتنگی تو پر میکشه توی دلم

فکرنکن نیستی،هر جا میرم هستی کنارم

من دلم تنگه ولی تو بیخیال عشقمی

میری و ابخند میزنی،تیشه به ریشه ام میزنی

راه با تو بودنم سخته من اونو آسون میکنم

چشم خوش رنگ تورو فانوس راهم میکنم

حالا بگو لحظه هاتو با کی تو پرپر میکنی؟

بگو فال هرروزتو با اسم کی باز میکنی؟

مال هرکی باشه اون دستای قشنگ تو

بدون به روم نمیارم،نمیبازم برای تو

تا اخر دنیا بدون من میمونم برای تو

کاشکی بشه تو هم بیای تا باشم من کنار تو...

 

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 3 آبان 1391 |
نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 3 آبان 1391 |

هنوز دارم به پشت سرم نگاه میکنم
نه تو هستی
نه حتی سایه ام
ولی من هستم
بایه لبخند ساده بی ریا
از به یاد آوری قشنگی های
با تو بودن
هنوز به راه رفته ات نگاه میکنم
خدایا این صبر را چگونه به من دادی
فکر میکردم روزی که برود من می میرم
ولی من اینجام
نفس می کشم
راه می روم
زنده ام
و قلبم هنوز عاشقانه میتپد
برای او که دیگر نیست
این حس عارفانه از کجا آمد
که مرا در حریری از آرامشی طلایی گرفت
هنوز نگاههای تو خاطرم را قلقلک می دهد
و شکوه مهربانی هایت ذهنم را آذین می بندد
نمی دانم چرا
ولی حس میکنم امروز بیشتر از هر وقت دیگری
از تو دورم و بی نهایت به تو نزدیکم
امروز دیگر تو در منی
نه
تو خود خود منی
نمیدانم چرا
ولی من تازه امروز تو را یافتم……………

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 3 آبان 1391 |

خداوندا

نمیگویم تو عادل نیستی هستی نمیگویم تو قادر

نیستی هستی نمی گویم

بر دلها تو آگاه نیستی هستی ولی با قاطعیت با تو

می گویم اگر روی زمین با

بندگان باشی ولی باز هم خدا باشی فقط چون بندگان با

رنج و درد با عشق و کینه

آشنا باشی به یک روز ز هم می پوسی و می میری اگر چه

 تو خدا باشی 

آخرین مطالب پست شده
√ افسانـــ ـه
√ نفرین
√ شکارچی
√ فقط محض خنده
√ لیست جدید ممنوع​ التصویر​ شده های ایران! (فقط بخند)
√ 14 روش کارامد برای خوشمزه کردن غذا!!!!
√ دکتر ناشی
√ عشق واقعی
√ سادگـــــــــــی...
√ چند نکته ی مهم
√ خدا وجود نداره!؟!!
√ پ ن پ های باحال تصویری
√ پیرمرد زبل!!!!!!!!!
√ چرا نباید به یک رستوران 5 ستاره رفت؟
√ به راستی راز دوستی در چیست ؟
√ داستانک زیبا و آموزنده شهسوار
√ داستانک زیبا و آموزنده از کوروش کبیر
√ من باور دارم …
√ به سلامتی همه پدرها
√ چکیده ای از کتاب این کارو نکن این کاروبکن