سلام همگی بچه ها...از طرف خودم و تمامیه بچه های یه جای باحال واسه آدمای باحال یلدارو تبریک میگم بهتون
به صد یلدا الهی زنده باشی / انار وسیب وانگورخورده باشی
اگریلدای دیگرمن نباشم، تو باشی وتو باشی وتو باشی
پیشاپیش یلدات مبارک
************* اس ام اس شب یلدا *************
یا انارات ترش از آب دراد
یا کدو تنبلی که بار میذاری بیمزه بشه
یا چند تا از گردوهایی که می شکونی پوک باشه
مهم اینه که کسی داری که یلدا رو بهت تبریک بگه
برام دعا کن عشق من همین روزا بمیرم...
آخه دارم از رفتنت بدجوری گُر می گیرم دعا کن که این نفس تموم شه تا سپیده... کسی نفهمه عاشقت چی تا سحر کشیده... این آخرین باره عزیز٬ دستامو محکم تر بگیر... آخه تو که داری میری٬ به من نگو بمون نمیر... گاهی بیا به باغ سبز٬ دَرِش به روت بازه هنوز... من با تو سوختم نازنین باشه برو با من نسوز.. اگه یه روز برگشتی و گفتن فلانی مُرده... بدون که زیرِ خاکِ سرد٬ حسِ نگاتو برده... گریه نکن برای من... قسمت ما همینه...
به تقویمت نگاه کردی ؟
به این روزای تکراری
به احساسی که تونستی
ازش چشماتو برداری
نمیفهمی که تو سینم
چه آه سینه سوزیه
به تقویمت نگاه کردی ؟
نگاه کردی چه روزیه ؟
به دنیای بدونه من
خدارو شکر که برگشتی
چه رفتاریو دیدی
که از این دیوونه نگذشتی
تو دنیای تو من مردم
منه دیوونه سربار
چه فرقی میکنه باشم
از امروز اسممم بردار
به روزای بده تقویمه رو دیوار
نمیدونم چرا اینقدر بد بینم
که حتی تویه رویا هم
کنار تو
یه چیزی رو شبیه سایه میبینم
فريبنـده زاد و فريبـا بميرد
شب مرگ از بيـم آنجا شـتابد
كز مرگ غافل شود تا بميرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
كه خود در ميان غزلها بميرد
گروهي برآنند كه اين مرغ شـيدا
كجا عاشقي كرد ،آنجا بميرد
شب مرگ از بيـم آنجا شـتابد
كز مرگ غافل شود تا بميرد
من اين نكته گيرم كه باور نكردم
نديدم كه قويي به صحرا بميرد
چو روزي ز آغوش در يا برآمد
شبي هم در آغوش دريا بميرد
تو درياي من بودي آغوش باز كن
كه مي خواهد اين قوي زيبا بميرد
دلم از دنيا گرفته
دلم از آدما گرفته هواي گريه دارم بهانه اي به دستم بدهيد ميخواهم تيزيش را به بغضم بزنم و گوشه اي دنج و خلوت تا كسي نبيند شكستن غرورم گوش هايتان را بگيريد فرياد بي كسيم بلند است نميتوانم چاره كنم به دود و بوي خوش اعتنا نكنيد جگرم است كه در آتش دل ميسوزد
نميذارم كه چشمات خيس باشه
دارم ميرم تا حالت روبه راه شه
ميون اينهمه نامهربوني
دارم ميرم كه تو عاشق بموني
شكسته اين دل غمگينو تنگم
دارم ميرم با يه دنيا بجنگم
جدايي از تو سخته
اما ميرم
ميرم تا خنده هاتو پس بگيرم
حالا كه بغض من طاقت نداره
چه خوب ميشه اگر بارون بباره
حلالم كن اگر كه گريه كردم
دعا كن كم نيارم ، برنگردم
از امشب با خيالت همنشينم
دعا كن خوابتو هرشب ببينم
برای دل من همیشه "تو" خواهی ماند...
حتی اگر مخاطب تمامی نوشته هایم "او" شوند...
می دونی بزرگترین درد دنیا چیه؟؟؟
این که بدونی بزرگترین پناهت یه پناه دیگه هم داره...
بـ ـ ـودم...دیــــ ـ ـدم با دیگــ ـری شــ ـ ـاد تری رفتــ ـم...
من با کناری ات کنــ ـار نمی آیـ ـم...کنـــ ـ ـار مــ ـی روم...
آدم دلتنـــ ـگ حــ ـرف حالیــ ـش نمــ ـی شود...لطفــ ـا برایــ ـش فلسفــ ـه نبــ ـافیـــ ـد
کســ ـی دست هایــ ـت را نمــ ـی گیـ ـرد...در جیبــ ـت بگـــ ـذار...شایــ ـد خاطــ ـره ای تـــ ـه جیــ ـب مانــ ـده باشــ ـد که هنــ ـوز گــ ـرم است...
خنجــ ـری از پشت در قلبــ ـم فــ ـرو رفت...برگشتـــ ـم و کســ ـی جـــ ـز تـــ ـو نبــ ـود...
در خــ ـیال دیگــ ـری مــ ـی رفت و مــ ـن چــ ـه عاشقانـــ ـه کاســ ـه ی آب پشت ســ ـرش خالــ ـی مــ ـی کــ ـردم...
"چــــ ـه خـ ـوش خیــ ـال است...آن کــ ـس که تمـ ـام خیــ ـال مــ ـن است"
فلاسفــ ـه در بــ ـاره ی عشــ ـق خیلــ ـی چیـــ ـزهــ ـا گفتنــ ـد...امــ ـا منطــ ـق هیـــ ـچ یک بــ ـه پای تــ ـو نرسیـــ ـد...رفتــ ـی و گفتــ ـی :همینـــ ـه کــ ـه هســ ـت...
شکستــ ـه مــ ـی شــ ـوم وقتــ ـی تــ ـو مخــ ـاطب خاصــ ـم باشــ ـی و مخــ ـاطب خاصــ ـت دیگــ ـری...
مخاطــ ـب خاصــ ـم بــ ـه زیبــ ـایــ ـی یــ ـک لبخنــ ـد رهایـــ ـم کـــ ـرد...و مــ ـن عــ ـاشقانـــ ـه های بــ ـی مخــ ـاطبم را بـــ ـه حــ ـراج گـــ ـذاشتــ ـه ام...
مـــ ـدام گفتــ ـی خیالـــ ـت تخــ ـت مــ ـن وفــ ـادارم...ومـــ ن چـــ ـه ساده لوحــ ـانه خــ ـیالم را تختـــ ـی کـــ ـردم بـــ ـرای عشــ ـق بــ ـازی تــ ـو بــ ـا دیگــ ـری...
دلـــ ـم بچگــ ـی مــ ـی کنــ ـد...پشت شیشــ ـه ی کـــ ـدام مــ ـغازه پا بکــ ـوبم تــ ـا برایـــ ـم آرامــ ـش بخــ ـرند؟؟!
چــ ـه فرقــ ـی مــ ـی کنــ ـد چـــ ـه کســ ـی می گــ ـوید نـــ ـوش؟؟!قهــ ـوه و زنــ ـدگـ ـی و ویسکــ ـی همــ ـه تلخــ ـند...
تنهــ ـایــ ـی مقــ ـدس تراز بــ ـودن بــ ـا تن هــ ـاییست کــ ـه روحشــ ـان با دیگــ ـریست...
دلتنگــ ـم و ایــ ـن نیــ ـاز بـــ ـه هیــ ـچ جملــ ـه ی عاشقــ ـانه ای ندارد...
من
تصوراتم از تو
با " کــــــــاش " گره خورده
تـــو ،
توقعاتت از من
با " بایـــــــــد" ...
نیمکتِ با هم بودنمان تنهاست؛
من، دل نشستن ندارم؛
تو، دلیل نشستن باش ...!
ترک میکنم و تنهایت میگذارم...
تا بیش از این انرژی ات را صرف نکنی برای...
صادقانه دروغ گفتن...
خالصانه خیانت کردن...
و عاشقانه بی وفایی کردن...
و هر چه بیشتر خودت را از چشمم انداختن..!!!!
"لایق اعتمادی"
و چه حس پوچی بود این که میپنداشتم...
مـــــــــــــرد است دیگر…
گاهی تند میشود و گاهی عاشقانه میگوید...
مـــــــــــــرد است دیگر...
غرورش آسمان و دلش دریاست…
تو چه میدانی ازبغض گلو گیر کرده یک مـــــــــــــرد…؟
تو چه میدانی که چشمانت دنیای او شده…؟
تو چه میدانی از هق هق شبانه او که فقط خودش خبر دارد و بالشش…؟
مـــــــــــــرد را فقط مـــــــــــــرد میفهمد و مـــــــــــــرد...
به ســـــادگي زنــــــدگي کنــــــم ... !
اما امروز حتی کبریتی هم روشن نمیکنم تاببینم او کجاست و با کیست.............
یک روز احساس کردم اگر اورا با یک غریبه ببینم تمام شهر را به آتش خواهم کشید.....
فرقـے نمـے کند !!
بگویم و بدانـے ...!
یا ...
نگویم و بدانـے..!
بمانی یا نمانی
فاصله دورت نمی کند ...!!!
در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ...!
جایـے که دست هیچ کسـے به آن نمـے رسد.:
دلــــــــــــــم.....!!!
بـــَـعضی "ضَــ ـربه ـها" نمــ ـ ـی بـُــرهـ ..
زَخــ ـمـ نمیکنهـ ..
حتّــــــی خرآشـــ هـــَـم نمیندآزهـ !
فــَـقـَـط " دردت " میـــــــآد..
اونقــَــدر کهـ نـَـفسِــت رو "بــَــنـــ ـ ـد" میــــآرهـ !!
مــَرا دَر اوج مــتی خوآستــتی تمآشآ کُن تمآشآ کَنبـــِبین مـــَرگــِ مـــَرا دَر مَن کهـ مــَرگ مَن تـمآشآیست
یـــــآدِ مــَن کُن کهـ هَمیشهـ بیآدِ تــو میسوزَمایـ آنکــته هَمیشهـ بیــآدِ تــــو مــتی سوزَم
ای اَشکــ آهِستهـ بــریــز کهـ غــَمَم زیآد اَستــ
ای شَمع آهِستهـ بِســوز کهـ شَبـــَم دِراز استــ
اشــکای ِغــــــَم رو گــونهـ هآم چِکیـــد وَ بـــآوَرَش نــَشُدصِدآقــَتِ قَلبِ منـــو تـــو دیدیـ بــآوَرَتــ نَشُد
چهـ خــوبهـ عــآشِقــي امآ فَقَط بــا تــــو بُبينَم هـــَر شَبـ رويــآيِ چِشمــآتـــُ چهـ اِحســآسِ قَشَنگــيِ مَن بهـ تــو دارَم چِقَدر خــوبهـ كهـ ميدونـــي دوستَتـ دارَم چِقــَدر خــوبهـ كهـ حآلَم رو تــو ميدونــي هَمهـ حَرفامُ تــو اَز چِشمآم تــو ميخونـــي تـــو دَلوآپَسَيآم هَستــي كِنــآرِ مَن ميدونــَم قـَدرِ ايــن عِشق رو تـــو ميدونـــي چِقَدر خــوبهـ كهـ تـــو آرومــي چِقَدر خوبهـ هَــمَش تـــو جــِلو چِشمآمــــي تـــو دُنيآمـــي.. نَفَس هآمـي..چَقَدر خوبهـ هـَر لَحظهـ تـو رويآمي چِقَدر خوبهـ كهـ دوستَتـ دآرَم نـَبآشـي ديگهـ دَنيــا بـــي تـــو دَلگـــيرهـ چـِشآم هـــَرشَب تــويَ خــوابـــَم ســُراغِ چِشمآيِ نآزِتــُ ميگيــــره چِقَدر خــوبهـ كهـ تــو آرومــــي چِقَدر خوبهـ هــَمَش تــو جِلــو چِشمــآمــي تـــو دُنيآمــي.. نَفَس هـآمي..چِقَدر خـوبهـ هـَر لَحظهـ تـو رويـآمـي
گریـــه ای شد بر فراز آرزو هایم نشست من نگاهت را کشیدم روی تاریـــــخ غـــــزل تا بماند یادی از روزی که بر قلبم نشست
رفتی و من ماندم و ۱۶ جلد لغت نامه
که هیچ کدام از واژهایش مترادف “دلتنگی” نمیشود…
کاش دهخدا میدانست دلتنگی معنا ندارد!!
درد دارد…
گفتم تو فرهاد مني گفتي تو شيريني مگر؟
گفتم ندادي دل به من گفتي تو جان دادي مگر؟
گفتم زكويت مي روم گفتي تو آزادي مگر؟
گفتم فراموشم مكن گفتي تو در يادي مگر؟
دلتنگم !
مثل خیلی از روزهای زندگانی ام .
این روزها هیچ کس شریک غم و دلتنگی آدمها نیست ؛ تنها همدم تنهایی ها و بی کسی هایم ، یک قلم و چند ورق کاغذ تا نخورده است .
اگر روزی کاغذهایم تمام شوند چه کنم . . . ؟!
مینویسم خاطرات با اشک و آه در شبی غمگین و تاریکو سیاه / مینویسم خاطرات از روی درد تا بدانی دوریت با من چه کرد!
عشق ورزیدن خطاست حاصلش دیوانگی ست عشق ها بازیچه اند عاشقان بازیگر این بازی طفلانه اند عشق کو؟! عاشق کجاست؟! معشوق کیست؟
زنى سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند. يکروز تصميم گرفت ميزان علاقهاى که دامادهايش به او دارند را ارزيابى کند. يکى از دامادها را به خانهاش دعوت کرد و در حالى که در کنار استخر قدم مىزدند از قصد وانمود کرد که پايش ليز خورده و خود را درون استخر انداخت. دامادش فوراً شيرجه رفت توى آب و او را نجات داد. فردا صبح يک ماشين پژو ٢٠٦ نو جلوى پارکينگ خانه داماد بود و روى شيشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت» زن همين کار را با داماد دومش هم کرد و اين بار هم داماد فوراً شيرجه رفت توى آب وجان زن را نجات داد. داماد دوم هم فرداى آن روز يک ماشين پژو ٢٠٦ نو هديه گرفت که روى شيشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت» نوبت به داماد آخرى رسيد. زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت. امّا داماد از جايش تکان نخورد. او پيش خود فکر کرد وقتش رسيده که اين پيرزن از دنيا برود پس چرا من خودم را به خطر بياندازم. همين طور ايستاد تا مادر زنش درآب غرق شد و مرد. فردا صبح يک ماشين بىامو کورسى آخرين مدل جلوى پارکينگ خانه داماد سوم بود که روى شيشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف پدر زنت»
باز باران با ترانه
میخورد بر بام خانه
خانه ام کو خانه ات کو ؟
آن دل دیوانه ات کو ؟
روزهای کودکی کو ؟
فصل خوب سادگی کو ؟
یادت آید روز باران ؟
گردش آن روز دیرین ؟
پس چ شد دیگر کجا رفت ؟
خاطرات خوب و رنگین ؟
در پس آن کوی بن بست
در دل تو آرزو هست ؟
کودک خوشحال دیروز ..
غرق در غم های امروز...
یاد باران رفته از یاد
آرزوها رفته بر باد...
باز باران باز باران
میخورد بر بام خانه
بی ترانه
بی بهانه
شایدم گم کرده خانه...
بهانه های دنیا تو را از یادم نخواهند برد.من تو را در قلبم دارم نه در دنیا
گزارش تصویری از جاستین بیبر که اقدام به خرید عمارتی ۸/۱۰ میلیون دلاری کرده است ! سلنا گومز هم به سوی عمارت می رود .
بروزترین ها : هفته پیش تولد ۱۸ سالگی جاستین بود و برای او جشنی بزرگ گرفتند . خواننده ترانه (عزیزم) اعلام کرد که او عمارتی باشکوه به قیمت ۸/۱۰ میلیون دلاری خریده است و به گزارشدیلی میل لندن سلنا گومز هم در حال حرکت به سوی این عمارت زیبا است !
(لاونست) بر روی تپه های بلند هالیوود قرار دارد ، این عمارت شامل ۵ اتاق خواب ، ۱ اتاق نشیمن بزرگ با دیوارهای شیشه ای ، سالن ناهار خوری شناور ، ۲ سالن اجتماع ، آشپزخانه بزرگ ، سالن اختصاصی نمایش فیلم ، اتاق ماساژ و اتقی مجهز به دستگاه های بدنسازی می باشد .
اگه بگم که قول ميدم تا هميشه باهات باشم
اگه بگم که حاضرم فداي اون چشات بشم اگه بگم توآسمون عشق من فقط تويي اگه بگم بهونه ي هرنفسم تنها تويي اگه بگم قلبمو من نذر نگاهت مي کنم اگه بگم زندگي مو بذر بهارت مي کنم اگه بگم ماه مني هر نفس راه مني اگه بگم بال مني لحظه ي پروازمني ميشي برام خاطره ي قشنگ لحظه ي وصال؟ ميشي برام باغبون ميوه هاي تشنه وکال ؟ ميشي برام ماه شبهاي بي سحر؟ ميشي برام ستاره ي راه سفر؟ ولي بدون هر جا باشي يا نباشي مال مني بدون اگه براي من هم نباشي عشق مني براي سعادت شبا شعرامو من داد ميزنم گفتم اينو بنويسم که دوست دارم عزيزم
خانمی از منزل خارج شد و در جلوی در حیاط با سه پیرمرد مواجه شد. زن گفت: شماها رانمیشناسم ولی باید گرسنه باشید لطفا به داخل بیایید و چیزی بخورید. پیرمردان پرسیدند: آیا شوهرتمنزل است؟ زن گفت: خیر، سرکار است. آنها گفتند: ما نمیتوانیم داخل شویم. بعد از ظهر که شوهر آنزن به خانه بازگشت…
همسرش تمام ماجرا را برایش تعریف کرد. مرد گفت: حالا برو به آنها بگو که من درخانه هستم و آنها را دعوت کن. سپس زن آنها را به داخل خانه راهنمایی کرد ولی آنها گفتند: ما نمیتوانیمبا هم داخل شویم. زن علت را پرسید و یکی از آنها توضیح داد که: اسم من ثروت است و به یکی دیگرازدوستانش اشاره کرد و گفت او موفقیت و دیگری عشق است. حالا برو و مسئله را با همسرت در میانبگذار و تصمیم بگیرید طالب کدامیک از ما هستید! زن ماجرا را برای شوهرش تعریف کرد. شوهر کهبسیار خوشحال شده بود با هیجان خاص گفت: بیا ثروت را دعوت کنیم و منزلمان را مملو از دارایینماییم. اما زن با او مخالفت کرد و گفت: عزیزم چرا موفقیت را نپذیریم! در این میان دخترشان که تا اینلحظه شاهد گفت و گوی آنها بود گفت: بهتر نیست عشق را دعوت کنیم و منزلمان را سرشار از عشقکنیم؟ سپس شوهر به زن نگاه کرد و گفت: بیا به حرف دخترمان گوش دهیم، برو و عشق را به داخلدعوت کن، سپس زن نزد پیرمردان رفت و پرسید کدامیک از شما عشق هستید؟ لطفا داخل شوید ومهمان ما باشید. در این لحظه عشق برخاست و قدم زنان به طرف خانه راه افتاد. سپس آن دو نفر هم بلندشده و وی را همراهی کردند. زن با تعجب به موفقیت و ثروت گفت: من فقط عشق را دعوت کردم! دراین بین عشق گفت: اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت میکردید دو نفر از ما مجبور بودند تا بیرونمنتظر بمانند اما زمانی که شما عشق را دعوت کردید، هر جا که من بروم آنها نیز همراه من میآیند.
هر کجا عشق باشد در آنجا ثروت و موفقیت نیز حضور دارد.
کاش می شد بچه بودم غمی نداشتم
شبا راحت چشامو رو هم می ذاشتم
می خوابیدم خوابای ساده می دیدم
آدما رو ، همه آزاده می دیدم
توی دنیای قشنگم ، نه غمی بود و نه دردی
نه دل تنگی و نه خونه ی سردی
واسه من دیدنی بودن شاپرک ها
وقتی که پر می کشیدن سوی گل ها
سوار اسب خیالم تا دل ابرا می تاختم
میون ستاره ها خونه می ساختم
می شدم همسایه ی خورشید زیبا
از تو آسمون می رفتم توی دریا
مثل ماهی توی آب سفر می کردم
از تموم دریاها گذر می کردم
خبر از جنگ بزرگترا نداشتم
توی سینه ها گل امید می کاشتم
رو لبام ترانه ی مهر و وفا بود
دل کوچیکم پر از عشق ِخدا بود
روی آن شيشه تب دار تو را "ها " کردم
اسم زيباي تو را با نفسم جا کردم
حرف با برف زدم سوز زمستاني را
با بخار نفسم وصل به گرما کردم
شيشه بد جور دلش ابري و باراني شد
شيشه را يک شبه تبديل به دريا کردم
عرق سردي به پيشاني آن شيشه نشست
تا به اميد ورود تو دهان وا کردم
در هواي نفسم گم شده بودي اي عشق
با سرانگشت تو را گشتم و پيدا کردم
با سرانگشت کشيدم به دلش عکس تو را
عکس زيباي تو را سير تماشا کردم
و به عشق تو فرآيند تنفس را هم
جذب اکسيژن چشمان تو معنا کردم
باز با بازدمي اسم تو بر شيشه نشست
من دمم را به اميد تو مسيحا کردم
پنجره دفترم امروز شد و شيشه غزل
و من امروز براين شيشه تو را "ها " کردم
آن قدر آه کشيدم که تو اين شعر شدي
جاي هر واژه نفس پشت نفس جا کردم
نترس از هجوم حضورم...
چیزی جز تنهــــایی مطلق با من نیست...
اگر از پسرهای پشت کنکور بپرسید برای چه میخواهند به دانشگاه بروند جواب حقیقی آنها این خواهد بود: دختربازی .
اگر از دخترها بپرسید: میگویند برای انتخاب شوهر .
حالا تکلیف اون خانواده بدبخت روشنه که جوونشون را میفرستند دانشگاه که مثلا درس بخونه.
میدونید توی محیط دانشگاه چه خبره؟ نه؟ پس اینو بخونید:
* سری به یکی ازخانه های دانشجویی پسرها میزنیم. سه پسر در گوشه ای مشغول پاستور بازی هستند و حسابی جر میزنند. آنقدر حواسشان پرت است که یادشان رفته غذا بالای اجاق داردمیسوزد.
* حال سری به خوابگاه دخترها میزنیم. سه دختر ساعت 12 شب ملحفهها را به هم گره زدهاند و ازپنجرهی اطاق مشغول کشیدن پسری به اطاق خودشان که طبقه دوم است هستند. ناگهان صدای آژیر پلیس که از آن نزدیکی میگذرد میآید و دخترها از ترس ملحفه ها را ول میکنند. پلیس به طرف او میآید و چند روز بعد به پسرک میگوید ما اصلا شما را ندیده بودیم.
* سری به یکی از کافی شاپهای اطراف دانشگاه میزنیم. یک پسر و دختر کنار هم مشغول حرف زدن هستند. بعد از مدتی پسره با دادن قول ازدواج کردن دختره رو خر میکنه و شروع میکنن به حرفهای عاشقونه بعد از مدتی هم از هم جدا میشوند نه کک این میگزه نه اون.
* سر یکی از کلاسهای درس هستیم 4 پسر پشت سر دختری نشستهاند و با تلاش زیاد طوریکه نه دختره و استاد و نه بقیه دانشجویان بفهمند دارند با گچ پشت مانتوی دختره می نویسند (من خرهستم).
* ماه رمضونه دانشجویان. صاحبخانه پسرها دلش به حال آنها میسوزه و برای آنها سوپ میاره.
پسرها بلافاصله سوپ را در ظرفی از ظروف خودشان خالی میکنند و برای دخترهای دانشجوی همسایه میبرند که بله، اینو ما پختیم. دخترها فکر میکنند که اینها دیگه آدم شدهاند و با تعارف سوپ را میگیرند. غافل از اینکه پسرها...
با این حقیقت آشنا شدین؟؟!
منبع:sms-mobile.mihanblog.com
فقط یه ایرانی میتونه وقتی میره مهمونی فوری از صاحبخانه بپرسه اینجا متری چند ؟
فقط یه ایرانی میتونه هر چیزی که میوفته رو زمین با یک فوت ضد عفونی کنه !
فقط یه ایرانی میتونه کمتر ازیک سال بعد از مهاجرتش به یه کشور دیگه، زبان یاد بگیره، وارد دانشگاه بشه، تازه شاگرد اول کلاس هم بشه!
فقط یه ایرانی میتونه جلد بستنی که هیچی توش نداره رو لیس بزنه ولی بعد وقتی مهمونی تموم میشه همینطوری دیس دیس غذا بریزه تو سطل اشغال!!!
فقط یه ایرانی میتونه با وجود این همه نداری و بیکاری و تورم, وقتی مهمون واسش میاد سعی کنه بهترین پذیرایی کنه و بهترین غذارو بزاره واسه مهمونش تا یه وقت جلوش شرمنده نشه.
فقط یه ایرانی میتونه ساعت مچی ببنده رو دستش بعد اگه بهش بگی ساعت چنده؟ موبایلشو در بیاره و ساعت رو اعلام کنه!
فقط یه ایرانی میتونه طوری از بهشت و جهنم و حیات پس از مرگ صحبت کنه که انگار تور لیدر و هفته ای دوبار میره!
فقط یه ایرانی میتونه یکی رو که هیچ دخلی به فوتبال نداره از رییسی ستاد سوخت بذاره مدیرعامل یه باشگاه ورزشی!
فقط یه ایرانی میتونه اسم فیلمارو با شخصیت اصلیش صدا کنه!
فقط یه ایرانی میتونه تو لاین سرعت پنچرگیری کنه!!!
فقط یه ایرانی میتونه وقتی تو کوچه و خیابون، یه تیکه نون رو زمین میبینه تو دلش بگه نعمت خداست و نتونه بی تفاوت از کنارش رد بشه و برداره بوسش کنه بذاره کنار یه درخت تا گنجیشک ها بیان بخورنش
فقط یه ایرانی میتونه شبا که واسه دستشویی رفتن بیدار میشه سر راه در یخچال رو باز کنه توشو نگاه کنه بعد در ببنده و بره بخوابه!
فقط یه ایرانی میتونه ماشین کولر دار ســوار بشــه ولی خودشو با روزنامــه باد بــزنــه!
فقط یه ایرانی میتونه با پاکت های خالیه ساندیس واسه خودش ساک دستی درست کنه!
فقط یه ایرانی میتونه 10 ساعت تمام از تاریخ و مردم و آب و هوای کشورش تعریف کنه که خارجیه واسش سوال پیش بیاد که پس چرا اومدی اینجا؟!
فقط یه ایرانی میتونه وقتی از یک چیزی اعم از شخص یا شغل یا قومیتی ضربه ای میخوره، دیگه نظرش در مورد همه اونجوری میشه!
مثلا دخترا همه بی احساسن. پسرا همه خائنن. اصفهانی ها همه خسیسن. موتور سوارا همه بی فرهنگن
فقط یه ایرانی می تونه با هزار بدبختی کنکور ارشد شرکت کنه و قبول شه، بعد خانوادش بگن چون شهرستانه نمی خواد بری!
فقط یه منشی ایرونی میتونه خودشو از دکتر بیشتر بگیره!
فقط یه ایرانی میتونه وقتی پشـــت فرمـــونه به پیـــاده رو ها فحـــش بده و وقـــتی پیـــاده میره جایی، به راننــــــده ها فحـــش بده!
فقط یه ایرانی میتونه از حق اجتماعی خودش فقط در صف نانوایی و تاکسی دفاع کنه
منبع:sms-mobile.mihanblog.com
تو غربتی که سرده تموم روز و شب هاش
غریبه از من و ما عشق من عاشقم باش
عشق من عاشقم باش که تن به شب نبازم
با غربت من بساز تا با خودم بسازم
تو خواب عاشقا رو تعبیر تازه کردی
کهنه حدیث عشقو تفسیر تازه کردی
گفتی که از تو گفتن یعنی نفس کشیدن
از خود گذشتن من یعنی به تو رسیدن
قلبتو عادت بده به عاشقانه مردن
از عشق زنده بودن از عشق جون سپردن
وقتی که هق هق عشق زجه ی احتیاجه
سرجنون سلامت که بهترین علاجه
عشق من عاشقم باش اگرچه مهلتی نیست
برای با تو بودن اگرچه فرصتی نیست
عشق من عاشقم باش نذار بیفتم از پا
بمون با من که بی تو نمیرسم به فردا