باران که می بارد، میل در آغوش کشیدنت و بوسیدنت افزون می شود
و شعله های سرکش این میل جانم را میسوزاند. زیر باران می روم و خیره به
آسمان آرزو میکنم : ای کاش کنارم بودی دلارام من، زیر این باران دوشادوش هم و
دست در دست هم ... عاشق تر از همیشه، شیداتر و دیوانه تر... فارغ از همه
بایدها و نبایدهای عالم، فارغ از حس پشیمانی و پریشانی... شاید مست مست،
شاید مدهوش و مخمور، شاید... آری رها... رها از همه بندهای این جسم و این
عالم، رها از همه خط قرمزها و تابلوهای ممنوع... رها از هر چه قانون و قاعده و
محدوده...
تو نیز عاشقتر و شیداتر... تو نیز مخمور و مست... اندکی عاشقانه تر
زیر این باران
بمان ابر را بوسیدهام تا بوسه بارانت کند
نظرات شما عزیزان: