نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 13 مهر 1390 |


گفتم :‌ای پیر جهان دیده بگو


از چه تا گشته ، بدینسان کمرت

 


مادرت زاد ، به این صورت زشت ؟


یا که ارثی است تو را از پدرت ؟

 


ناله سر داد : که فرزند مپرس


سرگذشت من افسانه ست

 


آسمان داند و دستم ،‌که چه سان


کمرم تا شد و تا خورده شکست

 


هر چه بد دیدم از این نظم خراب


همه از دیده ی قسم دیدم

 


فقر و بدبختی خود ،‌ در همه حال


با ترازوی فلک سنجیدم

 


تن من یخ زده در قبر سکوت


دلم آتش زده از سوزش تب

 


همه شب تا به سحر لخت و ملول


آسمان بود و من و دست طلب

 


عاقبت در خم یک عمر تباه


واقعیات ، به من لج کردند

 


تا ره چاره بجویم ز زمین

 


کمرم را به زمین کج کردند
 




نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





آخرین مطالب پست شده
√ افسانـــ ـه
√ نفرین
√ شکارچی
√ فقط محض خنده
√ لیست جدید ممنوع​ التصویر​ شده های ایران! (فقط بخند)
√ 14 روش کارامد برای خوشمزه کردن غذا!!!!
√ دکتر ناشی
√ عشق واقعی
√ سادگـــــــــــی...
√ چند نکته ی مهم
√ خدا وجود نداره!؟!!
√ پ ن پ های باحال تصویری
√ پیرمرد زبل!!!!!!!!!
√ چرا نباید به یک رستوران 5 ستاره رفت؟
√ به راستی راز دوستی در چیست ؟
√ داستانک زیبا و آموزنده شهسوار
√ داستانک زیبا و آموزنده از کوروش کبیر
√ من باور دارم …
√ به سلامتی همه پدرها
√ چکیده ای از کتاب این کارو نکن این کاروبکن