منطق نميفهمد دلم
حيران شدم سرگشته ام
در انزوا مانده نگاه خسته ام
در كوششم
در جستجوي قاصدك
من ميروم
ترسم بمانم اينجا
از منطقم بهره كشيدند سالها
احساس من
جايي ندارد اينجا
بيگانه ام در اين ديار
آخر چرا؟
حتي مسلماني من
طرز نگاه افكار من!!
بيگانه تر بيگانه تر
در دل چه رازها دارم
طرز تفكر دارم
خسته شدم
همخواني ندارم اينجا
من ميروم
جايي دگر
آسوده خاطر رهگذر
آرام باش
آزاد با انديشه ام
بي استرس
بي اضطراب
حتما خدا داند كه من
در دل چه ميپرسم از او
من منتظر
او جستجو
نظرات شما عزیزان: