نیا باران زمین جای قشنگی نیست... من از جنس زمینم خوب میدانم،
که دریا جد تو در یک تبانی ماهی بیچاره را در دام ماهیگیر می راند.
من از جنس زمینم خوب میدانم،
که گل در عقد زنبور است،
یک طرف سودای بلبل،
یک طرف بال و پر پروانه را هم دوست می دارد.
من از جنس زمینم خوب میدانم،
که ای باران پشیمان میشوی از آمدن،
در ناودانها گیر خواهی کرد،
پس آنگه آرزو ، خورشید ، خواهی داشت.
من از جنس زمینم خوب میدانم،
که اینجا جمله بازار است؛
و دیدم عشق را در بسته های زرد کوچک نسیه میدادند،
در اینجا قدر مردم را به زر اندازه میگیرند،
در اینجا شعر حافظ را به فال کولیان در به در اندازه می گیرند.
نیا باران ،
نیا باران...
نظرات شما عزیزان: