َشکست...!!!

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 26 مهر 1391 |

وقتی اولین بار شکست،
گمان میکرد ،
از سر  کودکی اش بود ...
خودش را سرزنش کرد
و تصمیم گرفت از آن به بعد،
دیگر کودک نباشد!
روزِ بعد،
وقتی بزرگ شد،
بازهم شکست...
این بار مثلِ بچه ها گریه نکرد!
این بار مثل  بزرگتر ها،
بغض کرد و درد کشید.
با خودش عهد کرد،
که فـراموش کند...
تا خوب شـود !
ساعتی پس از فراموشی،
شکست!
بازهم شکست!
و بازهم شکست...
اما
نه فریاد می کشید،
نه درد ...
نه گریه می کرد،
نه بغض ...
توان  گلایه هم نداشت ...
مهم ها دیگر برایش،
آنقدرها هم مهم نبودند ...
او
به تلافی آن همه شکستن،
تمام  عهد هایش را شکست !
دست کشید از بودن ها
و فقط،
رفت



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





آخرین مطالب پست شده
√ افسانـــ ـه
√ نفرین
√ شکارچی
√ فقط محض خنده
√ لیست جدید ممنوع​ التصویر​ شده های ایران! (فقط بخند)
√ 14 روش کارامد برای خوشمزه کردن غذا!!!!
√ دکتر ناشی
√ عشق واقعی
√ سادگـــــــــــی...
√ چند نکته ی مهم
√ خدا وجود نداره!؟!!
√ پ ن پ های باحال تصویری
√ پیرمرد زبل!!!!!!!!!
√ چرا نباید به یک رستوران 5 ستاره رفت؟
√ به راستی راز دوستی در چیست ؟
√ داستانک زیبا و آموزنده شهسوار
√ داستانک زیبا و آموزنده از کوروش کبیر
√ من باور دارم …
√ به سلامتی همه پدرها
√ چکیده ای از کتاب این کارو نکن این کاروبکن