در دو روز عمر کوتـــه سخت جانی کرده ام
باهمه نامهربانان مهربانی کرده ام
هم دلی هم آشنــایی هم زبــــانی کرده ام
بعد از این بر چرخ بازیگر امیدم نیست نیست
آن سرانجامی که بخشاید نویدم نیست نیست
هدیه از ایـــام جز موی سپیدم نیست نیست
مــن هرگـــز شکــــوه ای از روزگــاران کــــرده ام
نه شکایــــت از دورنگـــــی های یـــاران کـــــرده ام
مهر غصه بر لبانم می فشارد استخوانم
مهربانی کیمیا شد مردمی دیریست مرده
سرفرازی را چه داند سربزیری سر سپرده
نظرات شما عزیزان: